<$BlogRSDURL$>
.


Monday, March 16, 2009

 
پست شب عید
یه شاعر چقدر می تونه جونور باشه که بگه:ا
می خواستم بت بگم، چقدر پریشونم
دیدم خودخواهیه، دیدم نمی تونم
تحمل می کنم بی تو به هر سختی
به شرطی که بدونم شا د و خوشبختی

به شرطی بشنوم دنیات آرومه
که دوستش داری، از چشمات معلومه
یکی اونجاست شبیه من، یه دیوونه
که بیشتر از خودم قدرت رو می دونه

چیکار کردی که قلبم به خاطر تو بی رحمه
تو می خندی، چه شیرینه "گذشتن"، تازه می فهمم

تورو می خوام، تموم زندگیم اینه
دارم می رم، ته دیوونگیم اینه
نمی رسه به تو حتی صدای من
تو خوشبختی ، همین بسه برای من

|

Powered by Blogger Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com