<$BlogRSDURL$>
.


Monday, May 30, 2005

 
شبانه- يكي من يكي دكتر شريعتي
ا«با تو ، من همه ي رنگهاي اين سرزمين را آشنا مي بينم» ،پله ها، خيابون و كوچه ها، حتي كارنيتاي زغفروني رو، شمشاد هاي روبروي دفتر روزنامه رو و ماهي قرمز توي تنگ رو كه هنوز پنجم فروردين رو يادشه
ا«با تو من در عطر ياسها پخش مي شوم» ، توي عطر سحر كننده ي هلو و شكلات، كباب تركي و بهار نارنج هفتاد و هشت، گلهاي رز زرد و سرخ و عطر نامه هاي تو
ا«با تو من در هر شكوفه مي شكفم و در هر طلوع لبخند مي زنم» ، تو شكفتن آفتابگردونهاي بالاي پله ها رو يادته؟ يا صبح شيرين همسايگي حافظ رو . . .ا
ا«با تو من در روح طبيعت پنهانم» تا بحال شده ريزريز خودت رو توي لرزش آهنگين بيد مجنونهاي پارك لاله ببيني؟ يا تو بع بع يه ببعي سفيد ، توي فضا پخش بشي؟ا
ا«با تو من زندگي را، بودن را، شوق را، عشق را، زيبايي را، مهرباني پاك خداوندي را مي نوشم.» توي قطره هاي تلخ شراب ،تصوير چشمهاي تو، خود تو، خود من، داشتنت، شنيدن صداي نفسهات...اما
بي تو، من . . .ا

|

Thursday, May 26, 2005

 
دريچه ها

ما چون دو دريچه ، رو به روي هم
آگاه ز هر بگو مگوي هم
هر روز سلام و پرسش و خنده
هر روز قرار روز آينده
عمر آينه ي بهشت ، اما ... آه
بيش از شب و روز تيره و دي كوتاه
اكنون دل من شكسته و خسته ست
زيرا يكي از دريچه ها بسته ست
نه مهر فسون ، نه ماه جادو كرد
نفرين به سفر ، كه هر چه كرد او كرد

مهدي اخوان ثالث

*****************


يه روزي...ا
يه جايي...ا
يه چيزي...ا
يه طوري...ا
......
صبر داشته باش...ا
صبر داشته باش...ا

|

Monday, May 23, 2005

 
تشكر
پيرزن كنار جوي آب كنار خيابون خم شده بود و سعي مي كرد سنگ بزرگي رو كه نزديك درخت جووني بود كه يه كسي يا يه چيزي خمش كردي بود و داشت مي افتاد رو به كنار درخت برسونه و درخت رونگه داره.اما پير تر از اوني بود كه قدرت جابجايي سنگ به اون بزرگي رو داشته باشه. رفتم جلو. كيفمو گذاشتم كنار سبد خريد پيرزن. اون درخت رو سرپا نگه داشت و من سنگ رو تكيه گاهش كردم. ازش تشكر كردم. ازم تشكر كرد. درخت ايستاده بود. كيفمو برداشتم. سبدش رو برداشت و رفت.ا

|

Sunday, May 22, 2005

 
هيچي
امروز هيچكي خوشحال نيست
عشق را نمي توان محصور كرد...عشق كه محصور بشه عاشق غصه مي خوره،عشق غصه مي خوره ، اونيكي عاشق هم غصه مي خوره. عاشق رو نمي توان محصور كرد...عاشق كه محصور بشه عشق چشم انتظار مي شه، عاشق چشم انتظار مي شه ، اون يكي عاشق هم چشم انتظار مي شه. وقتي دوري، نزديكي رو نمي شه محصور كرد...اگه وقتي دوري ،نزديكي محصور بشه عشق حسرت مي خوره، عاشق حسرت مي خوره، عشق غصه مي خوره ، عاشق غصه مي خوره، عشق گيج مي شه، عاشق گيج مي شه، عشق نمي فهمه ، عاشق نمي فهمه عاشق كه همه ي نزديكي از اين دور رو مي خواست تو حصار نزديكي كم مياره، گيج مي زنه، تلو تلو مي خوره، صداش خيس ميشه ، خندش خيس مي شه، لباش خشك مي شن، ضعيف مي شه، ضعيف مي شه، ضعيف مي شه. وقتي عاشق ضعيف بشه ، عاشق از حصار هم كوچيكتر مي شه، جمع ميشه، مث يه تيكه پارچه كه ريز ريز مچاله مي شه، عاشق كه كوچيك شه، عشق عاشقو كم مي بينه، عاشق عاشقو كم مي بينه. عشق و عاشق كه عاشقو كم ببينن، دَهِشِ عاشقو كم مي دونن، عاشقي هم كه بي دريغ دهنده نباشه بي اعتبار مي شه. هيچي مي شه. عشق نمي خوادش، عاشق نمي خوادش. آخه حق دارن. اما عاشق همون عاشقه. فقط حصار پژمرده كرده عاشقو. عاشق مي خواد بي دريغ براي عشق و براي عاشق باشه. عاشق حصار رو نمي خواد. آخه حصار گيجش مي كنه، كوچيكش مي كنه. عاشق هنوز بي دريغ هست و عاشق هم هست. عاشق دلتنگ وقت بي حصاري نزديكيش ميشه. حتي غم نزديكي بي حصاري كه تو دوري دور دچارش شده رو دلتنگه. دوري ِ توي دوري نفس عاشقو سنگين مي كنه. عاشق هست. عاشق بي دريغ هست. عاشق دلتنگ غم دوري تونزديكي بي حصاره. عشق دلتنگ غم دوري تو نزديكي بي حصار دو تا عاشقه. عاشق خوشحال نيست
امروز هيچكي خوشحال نيست

|

Thursday, May 19, 2005

 
تولد و نخودسنجي با هم
اول كلام يه عرض مختصر براي مخاطب خاص : وقتي اومدي كه همه دنيا رفته بودن...هميشه يادم مي مونه
اما حرف امشب:ا
مي پرسن كه چرا نمي نويسم. اصلا هواي خوندن، نوشتن، موندن ندارم وقتي كه شب تولدم (اول خرداد) نزديك ميشه.شايد براي اينه كه اين شبا از اون شباييه كه از خودم جلو مي زنم و بر ميگردم يه نگاه به نخودسياه ميندازم ببينم چه كرده و كجا بوده اين مدت.شما كمكم مي كنين؟ يه جايي تو كتاب «داستان جزيره ناشناخته» از «ساراماگو» خوندم كه اگر مي خواي چيزي رو خوب ببيني، از بيرون بهش نگاه كن. نخودسياه از اون بيرون چيه و كيه و چطور به نظر مياد؟ بنويسيد برام. بهترين هديه تولدم خواهد بود از شما دوستاي دوست داشتني. منتظرم
براي خالي نبودن عريضه يه خوش اومد براي خرداد ماه ،سال قبل همينجا داشتم كه دوباره براتون كپي مي كنمش. دوباره خوندنش خالي از لطف نيست.ا


خرداد نام مباركي است بر ماهي ، كه در منزلي از منازل دوازده گانه در كتاب هستي جاي گرفته و در مستقري متين حرمت يافته است
خرداد يكي از هفت فرشته مخلوق ارجمند و مقرب خداوند است كه به گفته زرتشت، پيام آور صلح و محبت و نيك پنداري‌، گرامي داشته شده است
خرداد در آيين نيك گفتاران و نيك پنداران مظهر كمال اهورايي در جهان مينوي است
خرداد تجليگاه بخشايش ايزدي و پاداش نيكوكاران است
خرداد را در قاموس واژگان ، اراده كمال و معناي رسايي و درستي عنوان كرده اند
خرداد امشاسپندي است از امشاسپندان هفتگانه، كه نگاهباني آب را بر طاقت خويش هموار كرده است
خرداد را نامي گرفته اند بر موكل ششمين روز هر ماه و عنواني است بر سومين ماه سال
خرداد زا در ايران باستان جشن خردادگاني است كه در ششمين روز از سومين ماه هر سال ، مردم خردمندانه بر پاي مي دارند
خرداد را در گيتي موهبتي عظيم بخشيده اند و آن «آب» است و اين موهبت عظيم به دست مبارك خرداد‌، درختان را تيمار مي كند
خرداد را آب داده اند به سان آنكه مرداد را گياه و ارديبهشت را آتش و شهريور را فذ و سپندارمذ را زمين ، و اين بخشايش عظيم از مصدر اهورايي صادر شده است
خرداد رالطافتي است كه محققان آن را يكي از سه امشاسپند مؤنث هستي برشمرده اند، آنجا كه سپندمينو (هرمزد) وجه مذكر آن ناميده شده است
خرداد خود موهبتي است كه معتبر ترين و كهن ترين سند نيك پنداران در دعاي شكوهمند خويش از خداوندگار هستي (مزديسنا) درخواست كرده كه آنرا ارزاني انسانها و جهان هستي بنمايد
اي مزدايي كه آب و گياه را آفريدي، مرا با سپند مينوي خويش خرداد (رسائي) و جاودانگي (مرداد) ارزاني دار و در پرتو منشي نيك (بهمن) توش و تواني دوچندان بخشخرداد معناي كامل سلامتي و كمال تندرستي را مراد است
خرداد را به كمال در اوستا ستوده اند و گل سوسن را در مقام ستايش و نيايش هديه ملك امشاسپند خرداد برشمرده اند
خرداد را ياراني است به فراواني ايزدان تشتر و فروردين و يار
خداوند خرداد را ، ساحت آزمون و عرصه كسب آگاهي بسيار عطا فرمود و شور و شعف را در آن به تزايد براي ملتها برافروخت
خرداد را همين كرامت بس كه در ديباچه اش ، ايزد نخودسياه را به جهانيان ارزاني داشت
خرداد مبارك
اول خرداد، تولد نخودسياه، مبارك

|

Monday, May 16, 2005

 
آش شله قلم كار
اين روزا هي دور خودم مي چرخم
كلي كار دارم كه بايد زود زود انجام بشن
ياد بچگي ها به خير
چرخ چرخ عباسي. خدا منو نندازي
خدا هيچ كس رو نميندازه
منم نميندازه

******
فكر كن چه تنهاست ماهي كوچك
وقتي كه دچار آبي درياي بي كران باشد
فكر كن
فكر كن

******
از اين فاصله خوشم نمياد
خوشم نمياد
خوشم نمياد(دارم داد مي زنم)ا

******
پشت پنجره آسمون سر و صدايي راه انداخته كه بيا و ببين. رعد و برق و بارون و تگرگ تو آخرين روزاي ارديبهشت چندان جديد نيست. چيزي كه جديده از خواب پريدن من و نگران شدنمه. كجايي الان؟ مي دوني؟ تو قلب من
******
گذشتمو كه نگاه مي كنم مي بينم كه همه منو براي خودشون خواستن
فقط تو منو براي خودم مي خواي
همه خود خواهن
تو نيستي...فقط تو نيستي

******
ميخواهمت چنانكه شب خسته خواب را
مي جويمت چنانكه لبِ تشنه آب را


|

Friday, May 13, 2005

 
ماهي لجن خوار
چند روزي هست كه مامان تو خونه بستري شده و دكتر استراحت مطلق براش تجويز كرده. خوب دو تا خواهر كوچيكترا كه يكيشون امتحانات نهاييش نزديكه و اونيكي دم كنكوره.خواهر بزرگه اومده خونه ما و زحمت رسيدگي به مامان و كاراي خونه رو به عهده گرفته. پسر 5 سالش هم كه صد البته شده منبع روحيه براي مامان بزرگش . دو سه روز پيش اين آقا به بابش گفت فردا از سر كار برو خونه آكواريوم ماهيام رو تميز كن و بهشون غذا بده و بيا برام بگو حالشون چطوره!
فرداي اون روز هم جناب پدر اطاعت امر كردن و آكواريوم رو تميز فرمودن و اومدن خونه
ديروز صبح كه شازده كوچولوي ما كله سحر با مامانش رفتن كلاس زبان و ظهر بعد از اينكه سري به خونشون زدن برگشتن پيش ما از اتفاقي گفتن كه تو اين 1 روز تو آكواريوم افتاده، بزرگترين ماهي اين آكواريوم يه ماهي لجن خوار بوده كه همش مي چسبه به شيشه يا سنگاي آكواريوم و جرم روي اونا رو مي خوره و تميزشون مي كنه. و زيبا ترينشون هم يه ماهي به نام «فايتر» كه يه رنگي بين بنفش و آبي داره. البته اين نوع ماهي انگاررنگاي مختلفي داره
اينا ظهر كه ميرن خونه مي بينن از جناب فايتر خبري نيست. خب كه مي گردن اسكلت تر و تميز بدون گوشتش رو كف آكواريوم پيدا مي كنن. ظاهراً داماد عزيز ما بعد تميز كردن آكواريوم براي هه ماهي ها غذا مي ريزه اما يادش ميره از يه جايي يكم لجن براي لجن خواره بريزه و اونم خوشگل ترين ماهي رو انتخاب مي كنه براي استفاده بعنوان غذا. اين قضيه رو از اونجا ازش مطمئن هستيم كه فايتر اصولاً همونطور كه از اسمش معلومه يه ماهي با رفتار موجودات درنده بود كه همه ماهياي كوچيك اون آكواريوم ازش مي ترسيدن و بهش نزديك نمي شدن به جز لجن خوار كه از اون بزرگتر بود. چه برسه به اينكه بيان بخورندش!

يه آكواريوم لجن خوار لازم داره چون لجن درست ميشه توش
اينو همه ميگن
من ميگم اينم اضافه كنيم كه يه آكواريوم لجن لازم داره اگر مي خواد فقط توش لجن خوار نداشته باشه
فكر مي كنيد تو تهران و باقي شهر هاي ايران چرا هر چي بيشتر به ضرب و زور آدماي فاسد (مثل فروشنده هاي مواد مخدر و فواحش و . . . ) رو جمع كردند و ريختند توي زندون باز هم به واجدين شرايط «رفتن به زندان» اضافه شد و از «هنوز آلوده نشده ها» كم شد؟
وقتي يه فروشنده مواد مخدر كه همه شهري رو زير دست داره و تامين مي كنه گير مي افته 10 تا كه استعداد اين كار رو دارن ميدون رو باز مي بينن و شروع به ادامه دادن راه قبلي مي كنند.خوب اينا هر كدوم به اندازه نفر قبلي مشتري لازم دارند. يعني با يه حساب سر انگشتي لازم مي شه 10 برابر بيشتر نسبت به قبل، مردم شهر به اين مواد معتاد بشن،فايتر هاي بيشتري رو بايد به چشم لجن ديد و بلايي كه سر لجن مياد سرشون آورد. 10 نفر كه توي حالت عادي احتمالا كاري مي كردند كه اگر به بقيه مردم سودي نمي رسوند حداقل ضرري هم نمي زد
يا همون ماجراي شهري كه زماني يه «خانه عفاف» (اين اصطلاح امروزيشه) داشت و تو بقيه شهر مرد ها همه زنها يه آدم مي ديدن و زنها هم مرد ها رو يه دسته آدم ديگه اما وقتي اون خونه رو خراب كردن، مراجعه كننده هاي اونجا تو همه شهر دنبال تامين نيازشون ميرفتن و هر زني رو با يه شانسي (كم يا زياد) به چشم كارمند اون جور خونه ها مي ديدند و هر زني هم كه توي شهر بود مرد هاي اطراف رو تو هيبت يه لجن خوار مي ديد كه بايد ازش فرار كرد .
كي ميدونه چند ساله كه چند تا از اين ماهي ها خوراك لجن خواري شدن و استخونشون ته آكواريوم مونده؟

|

Wednesday, May 11, 2005

 
شبانه


كجاي اين جنگل شب پنهون ميشي خورشيدكم
پشت كدوم سد سكوت پر مي كشي چكاوكم
چرا به من شك مي كني؟ من كه منم براي تو
لبريزم از عشق توو سرشارم از هواي تو
دست كدوم غزل بدم نبض دل عاشقمو؟ا
پشت كدوم بهانه باز پنهون كنم هق هقمو؟ا



خسته بود
باروني مي خواست
عطر هلوي بارون خورده خستگي اش رو مي شست
بعد از بارون
براي گلش خستگي نمي برد
باغبان اما
چند باره نتونست
چشم انتظار بود
چشم انتظار وعده ديدار گلش
كه
خواب
نگاهش رو بُرد
خوب مي فهميد سختي بي خبري رو
اضطراب و انتظار رو
هواي باغچه گرفته
بارون شرم به شيشه پنجره ي هميشه مي زنه
روي گُلش به پنجره ي مه گرفته بود
ولي پسرك رو نگاه نمي كرد
پسرك اما...ا
آخه مگه وقتي تو باشي ،اينقدر سنگين، خستگي چشمهام رو مي بره؟
فقط اين نوشتني بود

|

Tuesday, May 10, 2005

 
دنياي روياي من
من در رؤياي خود دنيايي را مي بينم كه در آن هيچ انساني
انسان ديگر را خوار نمي شمارد
زمين از عشق و دوستي سرشار است
و صلح و آرامش‌، گذرگاه هايش را مي آرايد.ا
من در رؤياي خود دنيايي را مي بينم كه در آن
همگان راه گرامي آزادي را مي شناسند
حسد جان را نمي گزد
و طمع روزگار را برما سياه نمي كند.ا
من در رؤياي خود دنيايي را مي بينم كه در آن
سياه يا سفيد
از هر نژادي كه هستي
از نعمت هاي گسترده زمين سهم مي بري.ا
هر انساني آزاد است
شوربختي، از شرم سر به زير مي افكند
و شادي، همچون مرواريدي گران قيمت
نيازهاي تمامي بشريت را بر مي آورد.ا
چنين است دنياي روياي من!ا


شعر از : لنگستن هيوز، از مجموعه «سياه همچو اعماق آفريقاي خودم»ا
ترجمه : شاملو

|

Saturday, May 07, 2005

 
شب تولد گُلي







 

 

 



هنوزم نخواستن تو محاله
13767542135467
شيپَن
I need to be close to you tonigt!
گل من
خودكار داري؟ا
پله هامون
پرواز
دوستت دارم
شيراز
SEI TROPPO BELLO PER ESSERE REALE!
شبانه
تازه ترين كار خودِ خدا
مستي
پنجره....رقص....نور....عطر....انتظار
يه دنيا توي دوتا تيله براق شيطون عاشق
طلب
بهترين بهترينم
ببعي...زندگي...خنده از ته دل
اشك شوق
آخ كه چه عالمه چيزاي خوب دارم از تو
هيچ روزي اينهمه ثروتمند نبودم اما امروز با تو ، يه لحظه ي داراييهام اينهمه كه گفتمه.ا
هيچوقت اينهمه نيازمند نبودم، اما امروز دور از تو ريزريزِ وجودم نياز مند بودنته
تولدت مبارك



|

Tuesday, May 03, 2005

 
روز معلم
مهم نيست كه چرا چنين روزي رو روز معلم اسم گذاري كردن يا اينكه چرا سالي يه بار اونم فقط دانش آموز ها و خانواده ي اونها بايد به فكر تقدير از معلمها باشند. مهم اينه كه حد اقل يه روز هست كه من ياد دوران مدرسه مي افتم و از ته دل ممنون معلمهاي خودم مي شم. اين «من» همه ما هستيم و اون معلمها همه كساني هستند كه ازشون چيز ياد گرفتيم. اي كاش همشون هميشه سربلند و سلامت باشند. امروز خيلي لذت بردم وقتي دوباره بعد از يك سال صداي كسي رو كه 18 سال پيش معلم و حامي مني بود كه بعد از يه تابستون درس خوندن يك سال رو پريده بودم بالا تر و از همه همكلاسي هاي خودم يه سال كوچيكتر بودم و از همه مهمتر هيچ كدوم رو نمي شناختم شنيدم. فقط مي تونم از همه احساس اون موقع اينو بگم كه عاشقشم. بعضي معلم ها هستن كه به زندگي آدم جهت مي دن و ايراداي اساسي اون رو رفع مي كنن. يه دونَش رو منم دارم. هنوز هم دارم ازش ياد مي گيرم.خوشبختي بزرگيه اگه يه نفر از اين مدل معلم ها داشته باشه. خوشبختي من بزرگترينشه، آخه ُمعلم من هم عشقمه هم معلمم هم دليلَم. روز معلم رو به همه معلم ها، مخصوصا اون دوستاي عزيزم كه معلم هستن و به گُل قشنگم كه معلم عشق و زندگيه برام تبريك مي گم. ا
شرمنده همه هستم كه سر نزدم بهتون. اين روزا به خودم هم نتونستم برسم. جبران مي كنم. مرسي كه من كه نيستم شما همگي هستيد.ا

|

Powered by Blogger Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com