<$BlogRSDURL$>
.


Tuesday, November 30, 2004

 
شبانه
من ، همه بي نهايتم
گاهي ميليون ميليون رنگ دارم
و گاهي سياه و سپيدم
سعي كرده اند مرا بفهمند، هرچند هيچگاه نخواهند توانست
چرا كه من تنها يك چيز نيستم

من استثنايي ام
من زيبا هستم
رويايي ام
و قدرتمند
گاهي تيره روزم
گاهي رقت انگيز
اما اين ها هم بخشي از تمام آنچه من هستم هستند
نه همه من
نه هميشه من

پُرَم از ايمان به خودم
و به دو دلي و شك دروني ام خو گرفته ام
من پاسخ همه سوالهايم را گرفته ام
و من هيچ كشف نكرده ام
عاشق اينم كه خودم باشم و خودم
حال آنكه از تنهايي متنفرم
بالايم و پايين
اما اين بخشي از حركت لحظه هاي من است
بخشي از برنامه
بخشي از هر آنچه من هستم

ميليونها تناقض در خود دارم
گاهي هيچ ندارم
و گاهي كاملترينم
گاهي آشفته ام
و گاه از آنچه هستم مطمئن نيستم

هر چه هستم نيستم
و هرچه نيستم
هستم
«هيچ» نيستم تا تو نباشي
و «همه» ام تو كه باشي

تو كه باشي
همه دنيا،وجود من است
و من ،‌همه دنيا
..... دنيا
زيباست وقتي تو هستي
وقتي فكر داشتنت هست
وقتي دلم تنگ توست
وقتي با تو ام
وقتي كه خودِ توام
خودِ ما

|

Friday, November 26, 2004

 
برق ، تلفن ، گوره خر
كوچيك كه بودم فكر مي كردم اديسون برق رو اختراع كرده! نمي شد اين آقا يه برقي اختراع كنه كه اينهمه قطع نشه؟
همه كه امكانات فضا نوردي (ببخشيد ! لپ تاپ) ندارن كه برق هم اگه بره بشه باهاش كار كرد. خداييش من اين گراهام بل رو با اينكه اسمش سخت تره تازه فاميليشم شبيه اسم هاپوي اون پسره تو كارتون بل و سباستين بود بيشتر قبول دارم! حداقل يه چيزي اختراع كرده كه آدمو نمي ذاره سر كار! از اون مهمتر اصلاً هم اختراعش ربطي به برق نداره كه تا اين قطع ميشه اونم قطع شه مث كولر و يخچال و تلويزيون و زنگ دم در و اينا!ا
بيت: اديسون يادت باشه! گراهام سرورته!ا
مصرع : گراهام دوستت داريم! ا
راستي من به جز اين آقاي بِل يه آقاي ديگرم كاراشو دوست دارم ، يكي از كاراشو ميذارم اينجا ، اون آقاهه كه ميگم شل سيلوراستاينه كه نوشته هاي اونم هيچوقت قطع نمي شن، با قطع برق هم از كار نمي افته :ا

از گور خري پرسيدم: ا

تو سفيدي راه راه سياه داري؟يا اينكه سياهي راه راه سفيد داري؟ا
گور خر به جاي جواب دادن پرسيد:ا
تو خوبي ولي عادتهاي بد داري يا اينكه بدي و چند تا عادت خوب داري؟ا
ساكتي بعضي وقتها شلوغ مي گني يا شيطوني بعضي وقتها ساكت ميشي؟ا
ذاتا خوشحالي بعضي روزها ناراحتي يا ذاتا افسرده اي بعضي وقتها خوشحال؟ ا
لباسهايت تميزن فقط پيرهنت كثيفه يا كثيفن و شلوارت تميزه؟ا
و گور خر پرسيد و پرسيد و پرسيد و پرسيد و پرسيد و بعد رفت
ديگه هيچ وقت از گور خرها دربا ره ي راه راهشون چيزي نپرسيدم


|

Thursday, November 25, 2004

 
ظهرونه
ممنون از همه دوستاني كه اينجا يا روي مسنجر و يا با ايميل و تك و توك تلفني جوياي حالم شدن و يا «آرزوي سلامتي براي معدم، رسيدن براي خودم و صبر براي دوستم» كردن . منگوله جان! شمام بعد از اين مي توني به جاي نخود سياه منو بادمجون بم بدوني!!!! به كوري چشم دشمنان اسلام من حالا حالا ها صحيح و سالم و سلامت و عاشق كماكان به زندگي پر بارم ادامه مي دم!!!! اينقدددم نكش بالا، فين كن خودتو راحت كن! اگه اون بالا جا بود كه نميومد پايين!!!!ا


اين قسمت مخاطب خاص داره:
ا

سخت پيدا كردمت
سخت تر تونستم قبول كنم رفتنت رو
غير ممكنه فراموشت كنم

بيمار خنده هاي تو ام بيشتر بخند
خورشيد آرزوي مني، گرمتر بتاب


|

Monday, November 22, 2004

 
دِل ، دِل ، دِل
كاش يكي باشه بفهمه حال آدم وقتي مامانش زنگ زده سايز دقيقش رو پرسيده كه از تركيه براش جين بياره،‌2 ساعت قبل اون خبر له شدن باباي دوستش رو زير كاميون شنيده و ضجه هاي دوستشم ديده ، دلش يه ذره شده براي ديدن دوباره كسي كه معناي همه زندگيشه ، و معده درد هم نصفه شبي اومده سراغش چه جوري ميشه؟ اولي كه تو حالت عادي ذوق زدش مي كنه، دومي دلشو جزغاله مي كنه، سومي دلشو كرده اندازه يه موجود ميكروسكوپي ، و آخري دلشو كرده وبال گردنش! اين خورد خوردشه اما جمعشون با هم؟ . . . چي ميشه دلي كه هم سوخته هم تنگه هم دردمند؟!ا
به شدت به اين يه نفر نياز دارم!!!!!!!!!!!!!!ا
من گُلَمو ميخوام!!!!!!!!!!!!!! ا

|

Saturday, November 20, 2004

 
استفهام انكاري

يه جا خوندم كه ايران به اين وسعت مساحتش 32/0 مساحت كره زمين 515 ميليون كيلو متر مربعيه! فكر ميكنم يه حساب كتاب سر انگشتي كه بكني به هر بني بشري حدود 85833 متر مربع از زمين و دريا مي رسه، اونوقت چي ميشه كه يكي پيدا ميشه كه با اون بودن رو حتي روي يه نيمكت كوچيك 3-2 متري كه كسري از سهممون از همه زمينه به نداشتنش تو يه ملك اعيوني كه بارها و بارها بزرگتر از سهممونه ترجيح ميديم؟ا

|

Thursday, November 18, 2004

 
شبانه

چه مايه خسته مي شوم
روزي كه پنجره نيست
نگاهت نيست
و صدايت . . .ا
به عُمري استراحت نياز دارم
روزِ تن هاييِ تنم و انعكاس انتظار روحم
و غربت ذهنم . . .ا
قرار ندارم
خواب ندارم
غريب غريب
تا آشنايي لبانم بر نجابت پلك هاي تو
تا صداي دوباره ات
تا دمي تازه در حرارت هواي تو
دمي براي تازه شدن با تو
به پاية عمري
بهترينِ بهترينِ من!ا
تويي كه
چنان زيبايي كه لحظه لحظه ام را شيرين كني
و چنان اعتمادي به من داري كه همواره قوي ترين خواهم بود
انسان خواهم ماند چرا كه به اندازه، دوري تو غم را به نفس هايم بخشيده
آرزو مندِ تو ام، از اين رو شادمانم
وجودت به حدي از كمال است كه اشتباهاتم در آينه تو هويدايند و از اين رو هميشه فروتن خواهم بود
باغبانت با تو موفق تر است، و اينگونه روز به روز مشتاق تر به آن سوي پنجره
شوق و حرارت تو براي برداشتن اين فاصله ،اشتياقم را بيشتر مي كند
به تو ايمان دارم، پس هرگز افسرده نخواهم شد
و
چنان دَركي داري كه هر روزم را ، بهتر از روز قبل كند

|

Monday, November 15, 2004

 
كمي راجع به بيل گيتس

بيل گيتس در هر ثانيه 250 دلار آمريكا درامد داره، يعني 20 ميليون دلار در روز و 8/7 ميليارد دلار در سال! اگر 1000 دلار از دست وي بر زمين بيوفته به خودش اين دردسر رو نميده كه برش داره، چون در 4 ثانيه اي كه برداشتنش طول ميكشه، اين پول عايدش شده!ا

آمريكا در حدود 62/5 هزار ميليارد دلار بدهي داره و بيل گيتس به تنهايي ميتونه ظرف 10 سال تمام بدهي آمريكا را بازپرداخت كنه!ا

او ميتونه نفري 15 دلار به همه جمعيت جهان بده و باز هم 5 ميليون دلار در جيبش باقي خواهد ماند! اگر مايكل جردن يعني گرانترين ورزشكار آمريكايي هيچ غذا و آبي نخوره و همه 30 ميليون دلار درامد سالانه اش رو پس انداز كنه، 227 سال طول خواهد كشيد تا به ثروتمندي بيل گيتس بشه! ا

اگر بيل گيتس رو به صورت يك كشور تصور كنيم، 37 مين كشور ثروتمند جهان ميشه! يا به تنهايي درامدي برابر سيزدهمين كمپاني عظيم آمريكايي خواهد داشت، حتي بيشتر از آي بي ام! ا

اگر همه ثروت بيل گيتس رو تبديل به يك دلاري كنيم ، ميشه جاده اي از ماه تا زمين باهاش كشيد كه 14 بار رفته و برگشته! ولي ساخت اين جاده، هزار و چهارصد سال طول خواهد كشيد و 713 بوئينگ 747 بايد براي جابجايي اين پول ها پرواز كنند.ا

بيل گيتش امسال 40 ساله ميشه. اگر فرض رو بر اين بگيريم كه هنوز 35 سال ديگه هم زنده خواهد بود، ميتونه روزي 78/6 ميليون دلار خرج كنه قبل از اينكه به بهشت بره!ا

اما!!! اگر كاربران ويندوزهاي مايكروسافت بتونن بابت هرباري كه كامپيوترشون هنگ ميكنه، يك دلار از بيل گيتس خسارت بگيرن، وي تنها در 3 سال ورشكست خواهد شد!!ا

باز هم از مايكروسافت بد بگين ( حداقل يه نفر با اون حسابي حال مي‌كنه كه !) ا


|

 
كفش

خانوماي عزيز!(به جز شما دوست محترم) به داداشاتون،باباهاتون،نامزد،شوهر يا دوست پسرتون رحم كنيد و يادتون باشه ما آقايون معمولاً 3 جفت كفش بيشتر نداريم، يه كتوني براي ورزش، يه كفش راحتي براي كار و يكي هم براي مهموني! پس انتظار كار به اين سختي رو از ما نداشته باشيد كه از بين 30 جفت كفشتون يكيش رو پيشنهاد بديم كه الان بپوشيد. من امروز همچين مشكلي با مامانم داشتم و راستش خودم نفهميدم كدوم كفششونو نشون دادم بهشون و گفتم كه مناسبه! اما گفتن ممنون! اين بهترين انتخابه!!!! حالا كلي وجدانم درد گرفته

|

Friday, November 12, 2004

 
سوگند نامه دوستي


تو دوست مني و من آرزو مندم
بدون توجه به هر آنچه اتفاق مي افتد
كه تو همواره اين دوستي را حقيقي بداني

به گاهِ اندوه
من هميشه در كنارت خواهم بود

و هر آن گاه كه نياز مند باشي
به تو ايمانم را خواهم داد

براي تضمين اين دوستي
اكنون دستم را به تو مي دهم

پس از اين هر گاه نياز داشتي
مرا بخوان به خطاب زيباي «دوستِ من!»ا

هميشه در كنار تو و براي تو خواهم بود
تا انتها

تا ابد دوستي مان پابرجاست!ا


حالا كه خونديش زيرشم امضا كن ديگه!ا

|

Tuesday, November 09, 2004

 
عقاب
امروز بعد از حدود 3 ماه دوباره از تو كاغذاي به هم ريخته ترين كشوي دنيا به شاهكار دكترپرويز ناتل خانلري بر خوردم. آخرين بار روز اول شهريور كه سالمرگ دكتر خانلري بود خوندمش. او كه روزگاري در كسوت وزارت بود و زماني هم صدارت و گاهي پشت ميز رياست اما با تمام اينها دكتر «خانلري» هميشه و قبل از اينهمه، در خاطر ما، دوست و يار «صادق هدايت» بوده و پايه گذار «ماهنامه سخن» و سراينده ي شعر معروف «عقاب».ا
حيفم اومد عقاب رو اونها كه خوندن دوباره و اونها كه تا حالا نشنيدنش ،اينجا نخونند!ا


عقاب

گشت غمناك دل و جان عقاب،ا
چو ازو دور شد ايام شباب،ا
ديد كش دور به انجام رسيد ،ا
آفتابش به لب بام رسيد ،ا
بايد از هستي دل بر گيرد،ا
ره سوي كشور ديگر گيرد،ا
خواست تا چاره ناچار كند ،ا
دارويي جويد و در كار كند
صبحگاهي ز پي چاره كار
گشت بر باد سبك سير سوار
گله آهنگ چرا داشت به دشت
ناگه از وحشت پر ولوله گشت
وان شبان بيم زده دل نگران
شد پي بره نوزاد دوان
كبك در دامن خاري آويخت
مار پيچيد و به سوراخ گريخت
آهو استاد و نگه كرد و رميد
دشت را خط غباري بكشيد
ليك صياد سر ديگر داشت
صيد را فارغ و آزاد گذاشت ....
آشيان داشت در آن دامن دشت
زاغكي زشت و بد اندام و پلشت
سنگها از كف طفلان خورده
جان ز صد گونه بلا در برده
سالها زيسته افزون ز شمار
شكم آگنده ز گند و مردار
بر سر شاخ ورا ديد عقاب
زآسمان سوي زمين شد بشتاب
گفت كاي ديده زما بس بيداد
با تو امروز مرا كار افتاد
مشكلي دارم اگر بگشايي
بكنم آنچه تو مي فرمايي
.......
زار و افسرده چنين گفت عقاب
كه مرا عمر حبابيست بر آب
راست است اينكه مرا تيز پر است
ليك پرواز زمان تيز تر است
.....
من و اين شهپر و اين شوكت و جاه
عمرم از چيست بدين حد كوتاه؟
تو و اين قامت و بال ناساز
به چه فن يافته اي عمر دراز؟
....
چيست سرمايه اين عمر دراز؟
رازي اينجاست تو بگشا اين راز
زاغ گفت ار تو درين تدبيري
عهد كن تا سخنم بپذيري
عمرتان گر كه پذيرد كم و كاست
ديگري را چه گنه؟ كاين ز شماست
زآسمان هيچ نياييد فرود
آخر از اينهمه پرواز چه سود؟
....
هر چه از خاك شوي بالاتر
باد را بيش زيانست و ضرر
....
زاغ را ميل كند دل به نشيب
عمر بسيارش از آن گشته نصيب
ديگر اين خاصيت مردار است
عمرمردارخوران بسيار است
خيز و زين بيش ره چرخ مپوي
طعمه خويش بر افلاك مجوي
....
من كه صد نكته نيكو دانم
راه هر برزن و هر كو دانم
آشيان در پس باغي دارم
اندر آن گوشه سراغي دارم
خوان گسترده الواني هست
خوردني هاي فراواني هست

آنچه زان زاغ چنين داد سراغ
گندزاري بود اندر پس باغ
بوي بد رفته از آن تا ره دور
معدن پشه، مقام زنبور
آن دو همراه رسيدند از راه
زاغ بر طعمه خود كرد نگاه
گفت خواني كه چنين الوان است
لايق محضر اين مهمان است
....
گفت وبنشست و بخورد از آن گند
تا بياموزد از او مهمان پند!ا

عمر در اوج فلك برده بسر
دم زده در نفس باد سحر
ابر را ديده به زير پر خويش
حيوان را همه فرمانبر خويش
سينه كبك و تذرو و تيهو
تازه وگرم شده طعمه او
بارها آمده شادان ز سفر
برهش بسته فلك طاق ظفر
اينك افتاده در اين لاشه و گند
بايد از زاغ بياموزد پند !ا
....
دلش از وحشت و بيزاري ريش
گيج شد بست دمي ديده خويش
يادش آمد كه در آن اوج سپهر
هست پيروزي و زيبايي و مهر
شادي و نصرت و فتح و ظفر است
نفس خرم باد سحر است
ديده بگشود وبه هرسو نگريست
ديد گردش اثري زينها نيست
هرچه بود از همه سو خواري بود
وحشت و نفرت و بيزاري بود
بال بر هم زد و برجست از جا
گفت كايدوست ! ببخشاي مرا
سالها باش و بدين عيش بساز
تو و مردار ، تو و عمر دراز
من نيم در خور اين مهماني
گند و مردار تو را ارزاني
گر در اوج فلكم بايد مرد
عمر در گند به سر نتوان برد

شهپر شاه هوا اوج گرفت
زاغ را ديده بر او مانده شگفت
سوي بالا شد و بالاتر شد
راست با مهر فلك هم بر شد
لحظه اي چند بر اين لوح كبود
نقطه اي بود و سپس هيچ نبود!ا


سروده مرحوم دكتر ناتل خانلري

|

Monday, November 08, 2004

 
تق . . . . صير
اينو كسي به خودش نگيره لطفاً
نخودسياه از يه نفر خارج از دنياي اينترنت يه رفتاري ديده كه به نظرش رسيد اين چند خط رو قلمي كنه. ا
بعضي از ما آدما (شايدم خيلي از ما) عادت داريم هر موقع يه اتفاق بدي مي افته اول از همه ، قبل از اينكه بخواهيم با مشكل كنار بيايم ، اگر امكان داره حلش كنيم ، يا فكر كنيم كه كجاي كار خوب بوده و كجاش ايراد داشته تا ديگه بد هاش تكرار نَشَن، اولين و اولين و اولين كاري كه مي كنيم اينه كه يه مقصر (به جز خودمون) پيدا كنيم كه بعداً هر وقت خواستيم به قضيه فكر كنيم ، خودمون رو سدزنش نكنيم براي اون ماجرا (كه يه جاهاييش هم ما گند زديم احتمالاً). حالا مهم نيست كه بيشتر تقصيرات و كوتاهي ها حتي ممكنه متوجه خودمون باشن.ا
جريان كِي جالبتر ميشه؟ وقتي طرف مفابلمون كسي باشه كه نخواد ماجرا زياد كِش داده بشه و زود گذشت مي كنه . به محض اينكه مي بينيم طرف داره كوتاه مياد و تقصيرات رو به گردن مي گيره قهرمان بازيمون گُل مي كنه و مي گيم :«نه! هرچي شده به خاطر اشتباه من بوده و تو كاري كه نكردي» اما لَحنِمون رو همچين مي كنيم كه يعني «عمراً بي خيال نمي شم اما اينو گفتم كه تو گذشت و بي خيال شدن كم نياورده باشم! حالا دارم برات!» . . . اشتها كه نيست ماشاالله!ا
جدي جدي عجيبَن اين آدم بزرگا!ا

|

Saturday, November 06, 2004

 
شبانه

ديشب سر يه موضوعي پسرك در اومد به يه دوست از گلش بگه. خوب گاهي وقتي از اين دوستا تو دست و بال هر كسي پيدا مي شه. گفت كه گلش مال يه جاي ديگست، يعني از اون ور پنجره، يه بار كه به اين طرف پنجره سر زده بود و . . .اينكه حالا باغبوني بود كه عاشق عطر گلشه و هيچ چيز رو با يه لحظه شنيدن صداي اون يا با يه بوسه شيرينش عوض نمي كنه. اين كه خونه گلش با اينكه اون طرف پنجره بود از اين طرف خيلي گرم تر بود. اينكه گلش زيبا ترين گلي بود كه تو همه دنيا به هم ميرسيديا اينكه گرمي صداي گل قشنگش همه آرامش دنيا رو تو يه لحظه بسته بندي مي كنه و براش مي فرسته اينطرف پنجره.ا
اما دوستش آخرش هم هيچي رو نه فهميده بود نه باور كرده بود. خوب اگه مي فهميد كه باورم مي كرد. شايده باور كرد و نفهميد. اما قطعا نفهميد كه پسرك از چي حرف مي زنه. آخه...راستش اين روزا كم دوستي پيدا ميشه كه با اين نشوني ها بفهمه كه يه باغبون از كي و چي حرف مي زنه. آدما عادت كردن كه چيزاي ديگه اي كه اصلا مهم نيستن براشون مهم باشه. مثلا اگه مي گفت كه اون ور پنجره اسمش قاره فلانه و كشور بهمان و شهر فلان، يا مي گفت گلم اون طرف ،كارش اينه و از كجا رفته اونجا و كي رفته اونجا يا گلدونش چقدر بزرگه يا چيزايي مثل اين، فوراً قبول مي كنن و فكر مي كنن همه چيزو ازش مي دونن ديگه.ا
خوب بعضي ها هم اينجوري اند ديگه. نمي شه ازشون توقع داشت! باغبونا بايد نسبت به دوستاشون گذشت داشته باشن!ا
كافيه يه لحظه به گنجي كه دارند فكر كنن! اون وقت به ريش همه حرف و سوالاي همچين دوستايي مي خندن


|

Friday, November 05, 2004

 
دعاي كشتي شكستگان
يك كشتي در يك سفر دريايي در ميان طوفان در دريا شكست و غرق شد و تنها دو مرد توانستند نجات يابند و شنا كنان خود را به جزيره كوچكي برسانند. دو نجات يافته هيچ چاره اي به جز دعا كردن و كمك خواستن از خدا نداشتند. چون هر كدامشان ادعا مي كردند كه به خدا نزديك ترند و خدا دعايشان را زودتر استجاب مي كند، تصميم گرفتند كه جزيره را به 2 قسمت تقسيم كنند و هر كدام در قسمت متعلق به خودش دست به دعا بر دارد تا ببينند كدام زود تر به خواسته هايش مي رسد.ا
نخستين چيزي كه هردو از خدا خواستند غذا بود. صبح روز بعد مرد اول ميوه اي را بالاي درختي در قسمت خودش ديد و با آن گرسنگي اش را بر طرف كرد.اما سرزمين مرد دوم هنوز خالي از هر گياه و نعمتي بود.ا
هفته بعد دو جزيره نشين احساس تنهايي كردند.مرد اول دست به دعا برداشت و از خدا طلب همسر كرد. روز بعد كشتي ديگري شكست و غرق شد و تنها نجات يافته آن يك زن بود كه به طرف بخشي كه مرد اول قرار داشت شنا كرد. در سمت ديگر مرد دوم هنوز هيچ همراه و همدمي نداشت.ا
بزودي مرد اول از خداوند طلب خانه، لباس و غذا بيشتري نمو. در روز بعد مثل اينكه جادو شده باشه همه چيزهايي كه خواسته بود به او داده شد. اما مرد دوم هنوز هيچ چيز نداشت.ا
سرانجام مرد اول از خدا طلب يك كشتي نمود تا او و همسرش آن جزيره را ترك كنند. صبح روز بعد مرد يك كشتي كه در قسمت او در كناره جزيره لنگر انداخته بود پيدا كرد. مرد با همسرش سوار كشتي شد و تصميم گرفت جزيره را با مرد دوم كه تنها ساكن آن جزيره دور افتاده بود ترك كند.ا
با خودش فكر مي كرد كه ديگر شايسته دريافت نعمتهاي الهي نيست. چرا كه هيچ كدام از درخواستهاي او از طرف پروردگار پاسخ داده نشده بود.ا
هنگامي كه كشتي آماده ترك جزيره بود مرد اول ندايي از آسمان شنيد :ا
«چرا همراه خود را در جزيره ترك مي كني؟»ا
مرد اول پاسخ داد:ا
« نعمتها تنها براي خودم است چون كه من تنها كسي بودم كه براي آنها دعا و طلب كردم دعا هاي او مستجاب نشد و سزاوار هيچ كدام نيست »ا
آن صدا سرزنش كنان ادامه داد :ا
«تو اشتباه مي كني او تنها كسي بود كه من دعاهايش را مستجاب كردم وگرنه تو هيچكدام از نعمتهاي مرا دريافت نمي كردي»ا
مرد پرسيد:ا
« به من بگو كه او چه دعايي كرده كه من بايد بدهكارش باشم؟ »ا
«او دعا كرد كه همه دعاهاي تو مستجاب شود»ا
حالا نخودسياه اينور جزيره هه مونده،خيلي چيزا هم مي خواد از خدا. خوبم مي دونه كه اگه شما هم دعاش كنيد اون بالايي زودتر مشمول الطافش مي كندش. هر وقت حس كرديد دلتون بيشتر با خداست ، ما رو هم بي نصيب نذاريد.ا


|

Monday, November 01, 2004

 
گاف
اين ايران ما ماشاالله اينقدر تنوع زبان و گويش و رفتار توش هست كه گاهي وقتا آدم فكر مي كنه يه زبون بين المللي مثل آذري(تركي) ياد بگيره خيلي بيشتر از يه زبون مسخره مثل انگليسي به دردش مي خوره. مگه زبون برا ارتباط بر قرار كردن نيست؟خوب اگه كسي فارسي و آذري بدونه هيچ جاي ايران كارش رو زمين نمي مونه و يكي پيدا ميشه كه حرفشو بفهمه. حالا اين زبونا كه خودشون داستاني دارن اما حرف امروز داستان گويش ها و لهجه هاي مختلفه.ولي اين مسئله لهجه چه ربطي به گاف داره؟ميگم الان. صبر كنين سركار عليه «نوراه جونز» آهنگ «كام اِ وِي ويث مي» رو تموم كنن كن يه كم بتونم حواسمو جمع كنم
ا(چند دقيقه بعد...) ... خوب ماجرا اينه كه من چند وقت پيش شام منزل يكي از دوستا دعوت بودم. اونجا ماجرايي رو از يه دوست اصفهاني شنيدم كه شد سوژه خنده همه. اصلاً بزاريد از زبون گوينده(همون آقاي اصفهاني)تعريفش كنيم...ما يه داداش داريم كه اونم يه دوست صميمي داشت، كم كم تو رفت و آمدامون منم با دوستش و با برادر دوستش صميمي شديم. اين دو تا داداش تازگي ازدواج كردن. مامان ما هم گوشي رو برداشت و زنگ زد و به دوست ما و داداشمون جلو چشم خودمون گفت «خوشحال ميشيم شومِ جمعه اين هفته با خانوماي محترمتون و مادر و پدر و خواهر و برادرا تشريف بياريد شام در خدمتتون باشيم!» اونا هم تشكر كردن و قبول كردن و گفتن حتماً مزاحم مي شيم! اين براي اول هفته بود. حالا شب جمع رسيده بود و ما خونه رو حسابي ريخته بوديم به هم و از اينورم دوست ديگه من اومده بود با هم يه وسيله رو كاتالوگش رو ترجمه كنيم . هركي مشغول كاري بود...يهو زنگ زدن
كيه؟كيه؟ دو تا شاه دوماد با عروس خانوما و 6-7 تا خواهر و برادر شون و بابا مامانشون اومدن!!! ما رو ميگي! نه تداركي ديديم. نه خونه رو يه ذره مرتب كرديم!!! مامانم گفت «اينا چرا به جاي شوم جمعه، شب جمعه اومدن؟؟؟» ... گرفتين كه موضوع رو. تو اصفهون به جمعه شب ميگن شوم جمعه و اينا نمي دونستن و با شب جمعه كه ميشه 5شنبه اشتباه گرفتنش! ا
devil still cheats and LORD...just doing his best!
آقاي دي برگ هم دارن همه تلاششون رو مي كنن كه با قطار اسپانياييشون حواس نخودو پرت كنن. موفق هم هستن اما شكر خدا اين آهنگم تموم شد.ولي انصافاً اين قصه قمار شيطان با خدا سر روح يه انسان اينقدر قشنگ نوشته شده و قشنگ تر خونده شده كه هر بار ميشنوم خودم مسافر قطاره ميشم انگار. كي بود مي گفت هرچي هست فقط تو خاك پاك ايرانه؟ اينجا كسي اصلا خودش به خودش اين اجازه رو مي ده كه با اين گستاخي به تقابل نيكي و بدي بپردازه؟حالا اجازه بقيه پيشكش ... عمراً من كه نديدم! پس زنده باد غربزدگي!!!!!!!!
ا
اِ اِ اِ داستان شوم جمعه نصفه موند كه
خلاصه اون ماجرا به خير گذشته و تا مهمونا برسن بالا خونه جمع و جور ميشه و غذا رو هم يه كاريش مي كنن
اما خدا نصيب نكنه اينطوري گير افتادنا رو. اگه يه روزي قراري، مداري، چيزي با يكي كه حتي لهجش باهاتون متفاوته ميذارين اول مطمئن شيد كه خوب فهميدين حرف همديگرو بعدش خداحافظي كنين
من جاي شما باشم يه بارم قبل قرار ، تلفني چِك ميكنم كه وقتي رفتم خونه طرف گرسنه نمونم

آي خدا! كي اين ساعت 4 بعد از ظهرِ بلادِ كُفر مي رسه؟

|

Powered by Blogger Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com