<$BlogRSDURL$>
.


Monday, April 05, 2004

 
چهار تا دكتر ميخوام
آقا كلكسيون ما تكميل شد ، آبله مرغون و سرماخوردگي تا امروز صبح افتاده بودن با هم به جونم. خودشون كم نبودن يه چيز ديگه رو هم كه فقط خودم و دكتر جونم ميدونيم دعوت كردن كه از خان گسترده جسم من متمتع بشه. حالا اينا به درك. يكي نيست به ما آدما بگه اگه يكي اشتباهي كرد يا از يه كارش خوشتون نيومد تا ابد نبايد اونو با يه برچسب گنده از اون مساله رو پيشونيش ببينيد؟ مگه خودتون هيچ وقت هيچ اشتباهي مرتكب نميشين؟ كم پيش مياد كسي امروز مثل ديروزش باشه ، پس ياد بگيرم و ياد بگيريم كسي رو به خاطر خطاي ديروزش امروز نرونيم! حالا اينا چه ربطي به سرماخوردگي و آبله مرغون داره؟
عرض ميكنم
آخرشبي بعد اونهمه مصيبت شنيدم يكي هنوز از يكي ديگه به خاطر اتفاقاتي كه ماهها پيش بين اون يكي و يه شخص ثالث افتاده شاكيه و سايشو با تير ميزنه!
من كه تجربه كردم اينو كه كينه ورزي بيشتر از همه خود آدم كينه اي رو آزار ميده، و كسي هم كه ميبخشه بيشتر از كسي كه بخشيده شده از اون بخشش لذت ميبره.
به اميد وقتي كه همه از بودنشون لذت ببرن

اينم تفأل امشب من به حافظ شيراز كه كم به موضوع بالا ربط نداره:

صلاح از ما چه ميجويي كه مستان را صلا گفتيم
بدور نرگس مستت سلامت را دعا گفتيم

در ميخانه ام بگشا كه هيچ از خانه ام نگشود
گرت باور بود ورنه ، سخن اين بود و ما گفتيم

من از چشم تو اي ساقي خراب افتاده ام ليكن
بلايي كز حبيب آيد هزارش مرحبا گفتيم

اگر بر من نبخشايي پشيماني خوري آخر
بخاطر دار اين معني كه در خدمت كجا گفتيم

قدت گفتم كه شمشاد است ، بس خجلت به بار آورد
كه اين نسبت چرا كرديم و اين بهتان چرا گفتيم

جگر چون نافه ام خون گشت،كم زينم نميبايد
جزاي آنكه با زلفت سخن از چين خطا گفتيم

تو آتش گشتي اي حافظ ولي با يار در نگرفت
ز بدعهدي گل گويي حكايت با صبا گفتيم


برميگردم



|

Powered by Blogger Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com