<$BlogRSDURL$>
.


Monday, April 26, 2004

 
سياه
چرا سياه نه؟
اين روزا ديگه همه ميدونن دل نه سياه ميشه نه سپيد
يا كبوده يا سرخ
نگو كه دل سياه شب هنوز هست
هم من ميدونم،هم تو، دل شب ديگه اديسون رو داره اگه ماه بلند آسمونم نباشه، دل كه با لامپ رنگي نميشه،ميشه؟
ببينم! تو نبودي كه شيفته سياهي دو تا چشم بودي و اون خال سياه؟ يا تو! آره تو كه داري خودتو به اون راه ميزني! حسرت يه لحظه دست بردن تو حلقه اون طره مشكي رو نداشتي؟ شما چطور؟ يادته نوجوونيت همه آرزوت اين بود كه اون اسب شبق رو كه هر جمعه تو مسير خونه مادربزرگ تو جاجرود ميديدي مال خودت كني؟
كي اين روزا هست كه روزي يه بار چشمشو نبنده تا نبينه چي دور و برش ميگذره؟ميبندي چشمتو كه فقط سياهي رو ببيني. ترجيحش ميدي به خيلي چيزا
روسياهي كي اين روزا مايه ننگه؟ تو روي سياه پسرك 14 ساله شاگرد مكانيك رو ديدي تا به حال؟ شايد ديده باشي...من روي سرخ و ريش سپيد اون حاجي نزول خورم ديدم كه همين زمستون يه مادر و 3 تا جوجه كوچولوشو زير يه برف سنگين سپيد فقط به خاطر يك هفته عقب افتادن اسكناسهاي سبزي كه جمعشون مزد تن فروشي يه شب يه فاحشه به خود حاج آقاست،آواره كرد.
سياهي رو منم دوست دارم،وقتي كه اين ميگرن كه ديگه دارم به زندگي باهاش عادت ميكنم مياد سراغم و هيچ نوري رو نميتونم تحمل كنم
به شب بد نگيم،هيچ شاعري سحرگاه سرشتن گل آدم رو ، به ميخانه شدن فرشتگان رو نديده. ديده؟
و سر آخر! كي نخود سياه رو نميخواد و كي تا بحال دنبالش نبوده؟

بيت
در خم زلف تو آن خال سيه داني چيست؟
نقطه دوده كه در حلقه جيم افتاده است

|

Powered by Blogger Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com