<$BlogRSDURL$>
.


Saturday, May 08, 2004

 
شبانه
پسرك گفت: نميدوني چقدر باشكوهه وقتي مي بينم تو رو دارم كه اگه نباشم، نگرونم ميشي و دل مهربونت شور مي زنه. ممنونتم
جواب شنيد: من ممنونتم كه هستي و جوري هستي كه من نگرانت بشم
پسرك اما زبونش بند اومده بود، نه كه چيزي براي گفتن نباشه، نه، مسئله اين بود كه هيچ كلمه اي رو لايق نمي دونست كه تو جواب بگه.بعد از اون پسرك خيلي بيشتر مواظب خودش بود، مي دونست كه حالا يه فرقي با قبل مي كنه. پسرك امانت دار خوبي بود
پسرك امروز ممنونه از گلش كه نگرانش مي شه، اما نه فقط به خاطر اينكه اون نگران پسرك مي شه، براي اينكه گلش هست و جوري هست كه پسرك دل نگرونش مي شه اگه نبيندش

|

Powered by Blogger Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com