<$BlogRSDURL$>
.


Tuesday, June 22, 2004

 
شبانه
گلش يه روزي بهش گفته بود كه قبلاً اونم اين سمت پنجره بوده و تو فصل كوچ ، از راه هميشگي ، رفته اون طرف پنجره و آبي آسمون و گرمي خورشيد و كف روي موجاي اقيانوس بهش سلام كرده بودن. ولي اون روز نه وقت كوچ بود. نه راه سفر باز بود، نه باغبونش اونقدري بزرگ شده بود كه بتونه اون راه رو طي كنه
اين روزا اما راه باز شده. پسرك هم دنبال عطر گلش رو گرفته و قدماي اولو برداشته. دور نيست كه سفرش تموم شه
اما پنجره هنوز اين وسط هست و تا آخر سفر سر جاشه. . . انگار با پسرك مسابقه داده. تا روز آخر هم اگه جلو باشه، پسرك رو خط پايان ازش جلو ميزنه
شك نكن

|

Powered by Blogger Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com