Sunday, June 27, 2004
اين مرد خود پرست
آيينه ، آيينه
ملكه : آيينه ، آيينه بر ديوار
بگو ، بگو كي از همه زيباتره ، قشنگتره و رعناتره ؟
آيينه : سپيدبرفي ، سپيدبرفي . اين از روز هم روشنتره
سپيدبرفي از همه كس زيباتره
ملكه : آيينه ، آيينه بر ديوار
چطوره با تلنگري بشكنمت
بندازمت از ديوار
تا قابت كج و كوله عين خمير بشه
شيشه صاف صورتت خرد بشه ، خاك شير بشه ؟
آيينه : واي ! واي ! نه ... ممكنه يه كار بكنيد
آن سؤال را دوباره تكرار بكنيد ؟
ملكه : آيينه ، آيينه بر ديوار
بگو ، بگو كي از همه زيباتره ، قشنگتره و رعناتره ؟
آيينه : شما ، شما از همه كس زيبا تريد
از همه عالم قشنگتر و رعناتريد !
( آخيش ! )
نويسنده: شل سيلوراستاين
اين ديو، اين رها شده از بند
مست مست
استاده روبه روي من و
خيره در منست
***
گفتم به خويشتن
آيا توان رستنم از اين نگاه هست ؟
مشتي زدم به سينه او،
ناگهان دريغ
آئينه تمام قد روبه رو شكست
اينم از حميد مصدق بود