Friday, July 16, 2004
شكوه روشنايي
وقتي كج خلقي روزگار رو ببيني ، خوش مشربي هاش بيشتر به دل مي شينه. به شرطي كه كج خلقيش دخل تو نياره. منو كه تا مرز شكستن برد. خوشحالم كه تونستم تاب بيارم. كاش هيچوقت شكستن هيچ دوستي رو نبينم
يه خواهش : نذاريد از دست بره و بعد حسرتشو بخوريد. بهتره آدم بدونه كه چي داره تا داره. نه اينكه بفهمه چي رو از دست داده وقتي از دستش ميده
افق تاريك؛
دنيا تنگ؛
نوميدي توانفرساست.
ميدانم.
وليكن رهسپردن در سياهي
رو به سوي روشني زيباست؛
ميداني؟
به شوق نور؛ در ظلمت قدم بردار.
به اين غمهاي جان آزار؛ دل مسپار!
كه مرغان گلستانزاد؛
- كه سرشارند از آواز آزادي -
نميدانند هرگز؛ لذت و ذوق رهايي را.
و رعنايان تن در نور پرورده؛
نميدانند در پايان تاريكي؛ شكوه روشنايي را.
«فريدون مشيري»