<$BlogRSDURL$>
.


Thursday, July 22, 2004

 
ماراتون
هرساله در همه جهان و به ويژه در بازيهاي جهاني و در همه كشورهاي اروپايي دويي به نام ” ماراتن “ انجام ميشود كه كمتر كسي از ريشه آن آگاه است. سياست بازان مردم فريب باخترزمين، كه دشمني ديرينه با ايران و ايراني دارند، آنرا شكست سپاه داريوش بزرگ از يونان ميدانند. بدينگونه به مردم ساده دل و ناآشناي خود به تاريخ، پذيرانده اند كه در اين روز پس از شكست ارتش ايران مردي از دشت ماراتن تا آتن يكسره دويد تا آتنيان را از پيروزي ارتش يونان و نابودي ارتش ايران آگاه سازد. اينان با اين دروغ ميخواهند هميشه پرده اي بر روي خواريهاي خود در شكستهاي پياپي يونان و رم در برابر ارتش پارس كه بر جهان فرمانروايي ميكرد بكشند.
هم ميهنان گرانمايه و ايران پرست بايد اين رويداد را آنچنان كه هست بدانند تا براي ناآشنايان بازگو نمايند و دست سياست بازان باختر و فرمانروايان دشمن ايران زمين را جلوي مردم خويش باز نمايند.

داستان چنين است كه:
در آتن مرد نيرومند، يك دنده و خودخواهي به نام ” پيزيسترات “ فرمانروايي ميكرد كه پس از او پسرش به نام” هيپارك “ به فرمانروايي ميرسد و همان روش خودخواهانه پدر را دنبال ميكند ولي به دست دو تن از دشمنان خود كشته ميشود. برادر او به نام ” هيپاس “ جانشين برادر ميشود و بر اريكه فرمانروايي يونان مينشيند. دشمنان او از اسپارت ياري ميخواهند تا بر او بشورند. اسپارتيها به ياري مي آيند و با دزديدن زنان و فرزندان خانواده هيپاس او را واميدارند تا آتن را رها كند. هيپاس ناگزير از آتن ميرود و به درگاه داريوش بزرگ پناهنده ميشود و از او ياري ميخواهد تا تاج و تخت آتن را به او باز گرداند.
داريوش بزرگ شاهنشاه ايران زمين، سپاه اندكي كه بيش از سي هزار تن نبود، به فرماندهي سرداري كرد از مادها به نام ” ماديس “ همراه هيپاس رهسپار يونان ميكند. ارتش يونان به فرماندهي ميليتاد در دشت ماراتن با سپاه ايران روبه رو ميشود و جنگي سخت در ميگيرد.
هرودوت، دشمن سوگند خورده ايران و ايراني كه براي دروغها و نادرستيهايش در دشمني با ايران، باختريان او را ” پدر تاريخ “ نام داده اند، مينويسد كه: ” بربرها در نخستين برخورد به ميانه ارتش يونان تاختند و آنرا از هم شكافتند و در هم ريختند و ارتش يونان را به دو تيكه نمودند و با دلاوريهاي ستايش آميز ماديس سردار كرد، ارتش يونان دچار شكستي سخت ميشود و از هم ميپاشد. در اين پيكار ” ستينيلايوس “ فرزند ” تراسيلاتوس “ و همچنين يكي ديگر از سرداران يونان به نام ” پولمارت “ كشته ميشوند و دست ” سيترير “ فرزند ”اوفوريون “ از بازو جدا ميگردد. در اين نبرد بسياري از سرداران يونان به خاك مي افتند و سپاه ايران پيروزمندانه به سوي آتن روانه ميشود.
در اين ميان سربازي از دشت ماراتن با دو به سوي آتن ميرود تا آتنيان را از شكست ارتش يونان آگاه سازد تا هر چه زودتر دروازههاي آتن را ببندند و همه جا را سنگر بندي نمايند تا سپاه ايران نتواند بر آتن چيره شود.
هنگاميكه سپاه ايران به دروازههاي آتن ميرسد شوربختانه داريوش بزرگ در ميگذرد. پس از داريوش ، خشايار شاه آتن را ميگيرد و يونان را بخشي از ايران ميكند.
امروزه باختريان به دشمني با ايران ، جنگ ماراتن را شكست ايران و پيروزي يونان به شمار آورده و سربازي را كه خبر شكست يونان را به آتن آورده بود ، نويد بخش پيروزي يونان به شمار مي آورند

من اعتقاد دارم تاريخ يه مجموعه از دروغهاست كه تو يه مجموعه حرف راست پيش پا افتاده گذاشته شدن. اين حقيقتها تنها به اين دليل هستن كه دروغها رو پنهون كنن. و ميدونم كه همه مي دونين كه «هيچكس تاريخ فضاحت خودش رو ثبت نمي كنه» و ما ايراني ها متاسفانه تا قبل از اسلام تاريخ مكتوب نداريم و اگر تاريخي هست از متون ملل ديگه استخراج كرديم و آنچه خودمون داريم به همت اديبانمون و نه مورخانمون ثبت شده كه طبيعتاً با توجه به اينكه يك اديب ثبتشون كرده ، تاريخ باستان ما بيشتر تو قالب اسطوره هاي ايراني موندگار شده
حالا اگر يوناني ها هيچ چيز نداشتن و فقط اين جناب هومر مي نشست و داستان سرايي ميكرد باز هم اون ها مستند تر مي تونستن از برتري پدرانشون بنويسن

|

Powered by Blogger Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com