<$BlogRSDURL$>
.


Thursday, August 05, 2004

 
خلوت سوم، ستاره نخست


كم پيش مياد صبح اينقدر زود بيدار شم. مگه اينكه برنامه مثلا كوه رفتن داشته باشم يا كار مهمي باشه يا در و همسايه سر و صدا كنن يا نون خشكي داد و فرياد كنه كه دمپايي پاره بيار نمك ببر. هنوز نه صبحونه خوردم نه دوش گرفتم. خوب بد نيست بعضي اوقات يه حديث نفسي هم بنويسم برا ثبت در تاريخ! راستي ديشب شب خوبي بود. فكر كنم 14 مرداد 83 رو ميگم! حالا خوب كه بيدار شدم چِك ميكنم كه درست باشه
برم سر وقت كره عسل تا معدم ازم شكايت نكرده. حوصله كلانتري و دادسرا ندارم، به خصوص دادسراي «غذايي» . راستي دليل سحر خيزي امروزم عنوان همين پست بود...يعني ستاره نخست كه گرم تر از خورشيد بود و خلوت سوم كه . . .نمي دونين زندگي چقدر قشنگه، چقدر رنگيه و چقدر پُرِه!ا
.
.
.
شانزده ساعت گذشت
خوب، روز همون بود كه گفتم، يعني ديروز همون بود كه گفتم، راستي الان ديگه شب شده، 15 مرداد هم داره جاي خودشو به شونزدهم ميده.فكر مي كنم فردا هم زود بيدار شم، آره! درست حدس زدين ستاره دوم هم تابيد و اين يكي نه فقط از خورشيد كه از ستاره اول گرماي بيشتري داشت، خلوت چهارم هم . . .ا


دو دستم هر دو در بند است ، در زلف و لب ساقي
ندانم گر بگيرم جام، بگذارم كدامين را؟ا



|

Powered by Blogger Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com