<$BlogRSDURL$>
.


Saturday, September 04, 2004

 
سايه
اين يكي از اون شعراييه كه خيلي دوستش دارم و از هوشنگ ابتهاج(سايه) هست كه اونم از اون شاعراييه كه خيلي از شعراش از دل بر اومده و لاجرم به دل مي شينه. شاه بيتش هم كه به نظر من اونجاييه كه ميگه «بر آن عقل بخنديد كه عشقش نپسنديد» اين يه مصرع نا خودآگاه منو ياد اون بيت حافظ ميندازه كه ميگه «هر آنكسي كه در اين حلقه نيست زنده به عشق...بر او نمرده به فتواي من نماز كنيد» اين از اون جاهاييه كه جدي جدي هر دو شاعر به يه جا وصل هستن و هر دو شعر از يه جا اومدن. همونجايي كه طبيب اصفهاني اسمش رو ميذاره «بزم محبت» كه طبيب رو همپايه حافظ و سايه رو همپايه طبيب مي كنه و «گدايي رو به شاهي مقابل مي نشونه»ا
يه چيز ديگه هم كه تو اين غزل بخصوص هست و الان برام دوست داشتني ترش مي كنه اينه كه يادم ميده با زندگي همونطوري كه هست كنار بيام، البته با بخشي از اون كه نمي شه تغييرش داد يا حداقل اين تحول زمان مي بره. ياد بگيرم كه عجله نكنم. آهسته برم و پيوسته. مي رسم! كافيه باور داشته باشم ، و منم كه «باور دارم»ا


بگرديد، بگرديد، در اين خانه بگرديد
در اين خانه غريبيد، غريبانه بگرديد
يكي مرغ چمن بود كه جفتِ دل من بود
كجا لانه نهاده است؟ پيِ لانه بگرديد
يكي ساقي مست است ، پس پرده نشسته است
قدح پيش فرستاد كه «مستانه بگرديد»ا
يكي لذت مستي است، نهان زير لب كيست؟ا
از اين دست به آن دست چو پيمانه بگرديد
يكي مرغ غريب است كه باغ دل من خورد
به دامش نتوان يافت؟ پي دانه بگرديد
نسيم نفس دوست به من خورد، چه خوش بوست
همين جاست، همين جاست، همه خانه بگرديد
نوايي نشنيده است كه از خويش رميده است
به غوغاش نخوانيد، خموشانه بگرديد
سرشكي كه بر آن خاك فشانديم بن تاك
در اين جوش شراب است، به خمخانه بگرديد
چه شيرين و چه خوشبوست، كجا خابگهِ اوست؟ا
پي آن گُل پُرنوش، چو پروانه بگرديد
بر آن عقل بخنديد كه عشقش نپسنديد
در اين حلقة زنجير، چو ديوانه بگرديد
در اين كوي و بر آن بام، چه جوييد ناكام؟ا
اگر طالب گنجيد، به ويرانه بگرديد
كليدِ در اميد اگر هست، شماييد
در اين قفل كهن سنگ، چو دندانه بگرديد
رُخ از «سايه» نهفته است، به افسون كه خفته است؟ا
به خوابَش نتوان يافت، به افسانه بگرديد
تَنِ او به تنم خورد، مرا بُرد، مرا بُرد
گرَم باز نياوُرد، به شُكرانه بگرديد

|

Powered by Blogger Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com