<$BlogRSDURL$>
.


Friday, September 10, 2004

 
شبانه
باز يه شب
مث شباي قبل كه يه پسرك داشت، يه گل، يه پنجره، دو تا دل. باز همه چيز جاي قبليش بود، مث قبل
گل اون طرف پنجره، دل پسرك هم همون طرف، پنجره هم اين وسط گل زيبا رو برا باغبونش قاب گرفته بود
اما هيچي مث قبل نيست. هيچي. پسرك ميدونه گلش خيلي گُل تر از اونيه كه فكر مي كرد و حالا ديگه مطمئنه كه عمر اين پنجره خيلي كمتر از تصوره، خيلي كمتر
و تا دنيا دنياست از گُلِش ممنونه كه يه مدت سر خم كرد تا پسرك گلبرگاي لطيفشو لمس كنه قبل از اينكه به قدر كافي قد بكشه و به پاي گُلِش برسه
آره، امشب مث شباي قَبله اما هيچي مث قبل نيست
باورِ قشنگيه، باور كُن

|

Powered by Blogger Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com