<$BlogRSDURL$>
.


Saturday, October 02, 2004

 
خانه سبز
اين دو سه روز يكي دو تا ماجرا شنيدم يا تو روزنامه خوندم كه آدم رو بدجوري به فكر وتدار مي كنن و نمي شه به اين راحتي از كنارشون گذشت. خوب حالا براتون ميگم چي هستن اين ماجرا ها. احتمالاً شما هم شنيدينشون. خوب توي هر جامعه اي انواع آدماي بد و خوب با درجه بندي هاي مختلف وجود دارند كه صد البته اين اطلاق بد و خوب يه برداشت سرسري از موضوعه. به نظر من بهتره بگيم آدمايي كه برآيند كارهاشون بده يا اينكه خوبه. فكر نمي كنم كسي بطور مطلق و يا ذاتي بد باشه . حالا تو اين همه آدمايي كه همه جور كاري مي كنن و به اَشكال مختلف زندگي مي كُنن يه قشر معروف دزد هم وجود دارن كه قديما كمتر و الان بيشتر هستن و با پيشرفت تكنولوژي اونا هم كلي عوض شدن . از شيوه كارشون گرفته و تنوع كاريشون تا حتي اسم حرفه اونا. يه وقتي راهزن بودن ، يه وقتي طرار، يه وقتي عيار، الانم كه هنوز كه هنوزه دُزدند!
آره درسته! اين ماجرا ها هم هركدوم يه ربطي به دزد و دزدي دارن
اوليشون ماجراي فروشگاه جهيزيه خانه سبز بود كه يه آقايي از مردم با تبليغ فراوون و وعده هاي زياد جمعاً حدود 30 ميليارد تومن گرفته كه به زودي بهشون با اين پيش پرداخت، جهيزيه دختر دم بختشون رو بده و بعدش هم بي خيال دادن جهيزيه شده. آخه خوب خرج كردن اين همه پول اينقدر سخت و توانفرساست كه آدم رمقي براي كاراي ديگه نمي مونه براش. حالا هم كه مردم مالباخته رفتن شكايت كردن به خاطر تغيير قانون چِك نمي شه اين جناب دزد رو تعقيب قانوني كرد. جالب نيست؟ از اين جاي ماجرا خيلي زود ميگذريم . چون چندان غير عادي نيست. مساله اي كه جلب توجه مي كنه آدمايي هستن كه اينطوري مالشون رو باختند. جناب دزد اين ماجرا با اينهمه مكر و ترفند زده به جيب يه عده كه واقعاً از روي نياز پولشون رو در اختيارش گذاشتند و مي خواستن جهيزيه قسطي بخرن چون توان نقد خريدنش رو نداشتن.
آقا اگه ميخواي مال مردم رو بخوري بخور اما نه اين طوري كه همه هستيشونو بگيري. ماجرا خيلي شبيه اون آقايي شده كه تو پروژه خانه هاي مجتمع اركيده از يه تعداد آدمي كه مي خواستن ديگه مستاجر نباشند و تمام داراييشون رو به اضافه كلي قرض دادن بهش و اونم پا شد در رفت و حالا . . .
راستش تو اين فكرا بودم و به خودم مي گفتم كه ياد دزداي قديم به خير، دزدايي كه وقتي صبح كله سحر يكي از ترس دزد كيسه زر رو به اونا مي سپرد و مي رفت حمام و بر ميگشت به امانت خيانت نمي كردند و پول اون غريبه رو مي دادن بهش، كه يه دوست ماجراي جالبي از يه دزد جوونمرد ديگه تعريف كرد برام
البته، قبل اينكه اينو تعريف كنم بگم كه نفس هر دو عمل زشته اما يكي فقط دزديه و اونيكي ... چه اسمي ميشه روش گذاشت
قصه از اين قراره كه يه آقايي ماشين گرونقيمتي رو مي دزده و بعد متوجه مي شه كه ماشين رو از صاحبش ندزديده بلكه ماشين اون موقع دست كارگر صاحب ماشين بوده كه بايد ماشين رو مي شسته! آقا دزده ماشين رو مي بره جلوي شركت صاحب ماشين پارك مي كنه و پاكتي حاوي يه نوشته تحويل نگهبان شركت ميده : « اين بار شانس آوردي كه فهميدم ماشين دست كارگرت بوده و مي دونم كه تا ريال آخرش رو از اون مي گيري. براي همين بر گردوندمش. اما دفعه بعد كه از خودت بدزدمش ديگه از اين خبرا نيست!» . . . من فكر مي كنم اين دومي اگه يكم روش كار بشه شايد درست شه. اما اون اولي ها كه ظاهر همچين بدي هم ندارن حالا حالا ها درست بشو نيستن
خدا به داد برسه. جدي جدي داريم پيشرفت مي كنيم

|

Powered by Blogger Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com