<$BlogRSDURL$>
.


Monday, October 25, 2004

 
نان‌ به‌ نرخ‌ روز خور

وصف حال خیلی ها .ا
باز کسی به خودش نگیره ها. نخودسیاه حال و حوصله دادگاه وطبوعات و تکذیبیه و اینا نداره. این شعرم یه بنده خدایی که الان استخوناشم پوسیدن زحمت گفتنشو کشیده. خدا بیامرزدش. تو جامعه ای که من میبینم این شعر تا ابد تاریخ مصرف داره.ا

كهنه‌ رندي‌ بود نام‌ نامي‌اش‌ بابا كرم‌
گه‌ فروتن‌ بود و گه‌ انبانة‌ فيس‌ و ورم‌
دوخت‌ هر دم‌ كيسه‌ و اندوخت‌ دينار و درم‌
زيست‌ عمري‌ كامياب‌ و مالدار و محترم‌
چون‌ زعهد كودكي‌ تا آخرين‌ ساعت‌ كه‌ مرد
نان‌ به‌ نرخ‌ روز خورد!ا
در جواني‌ مدتي‌ لبّاده‌ و دستار داشت‌
بعد تا چندي‌ كراوات‌ و كت‌ و شلوار داشت‌
او، كه‌ در اصلاح‌ روي‌ و موي‌ خود اصرار داشت‌،ا
ديدمش‌ روزي‌ كه‌ از اصلاح‌ صورت‌ عار داشت‌
گاه‌ مو بر رخ‌ نهاد و گاه‌ موي‌ از رخ‌ سترد
نان‌ به‌ نرخ‌ روز خورد!ا
آن‌ كه‌ در مجلس‌ به‌پهلوي‌ مدرس‌ مي‌نشست‌،ا
ناگهان‌ از او بريد و با رضاخان‌ داد دست‌
چون‌ رضاخان‌ جيم‌شد، خود را به‌حزب‌توده‌ بست‌
چون‌ ورق‌ برگشت‌ وحزب‌توده‌ هم‌ شد ورشكست‌
رفت‌ و بر درگاه‌ فرزند رضاخان‌ سر سپرد
نان‌ به‌ نرخ‌ روز خورد!ا
در بر اهل‌ وفا رنگ‌ وفا كيشان‌ گرفت‌
در بساط‌ ميگساران‌، ساغر از ايشان‌ گرفت‌
چون‌ به‌ درويشان‌ رسيد آيين‌ درويشان‌ گرفت‌
گرگ‌ با نيرنگ‌، جا در جامة‌ ميشان‌ گرفت‌
بر گلوي‌ گوسفندان‌ زبون‌ دندان‌ فشرد
نان‌ به‌ نرخ‌ روز خورد!ا
گر فتاد اندر ته‌ درياي‌ قلزم‌، شد نهنگ‌
ور به‌ جنگل‌هاي‌ افريقا درآمد، شد پلنگ‌
گشت‌ مستفرنگ‌، اندر محفل‌ اهل‌ فرنگ‌
گاه‌ شد رومي‌ رومي‌، گاه‌ شد زنگي‌ زنگ‌
گاه‌ ترك‌ و گاه‌ تازي‌، گاه‌ لر شد گاه‌ كُرد
نان‌ به‌ نرخ‌ روز خورد!ا
گشت‌ در هر راه‌ نان‌ و آب‌ داري‌ رهنورد
يافت‌ هر دم‌ صورتي‌ ديگر، چو طاس‌ تخته‌ نرد
گاه‌ نر شد، گاه‌ ماده‌، گاه‌ زن‌ شد، گاه‌ مرد
چون‌ به‌ دينداران‌ رسيد از باده‌خواري‌ توبه‌ كرد
چوه‌ به‌ مي‌ خوران‌ رسيد آن‌ توبه‌ را از ياد برد
نان‌ به‌ نرخ‌ روز خورد!ا
در بر بوداييان‌، آيين‌ بودا را ستود
در بر زرتشتيان‌، زند و اوستا را ستود
چون‌ مسيحي‌ ديد، انجيل‌ مسيحا را ستود
چون‌ كليمي‌ يافت‌، ده‌ فرمان‌ موسا را ستود
چون‌ مسلمان‌ ديد، خود را از مسلمانان‌ شمرد
نان‌ به‌ نرخ‌ روز خورد!ا
مؤمنان‌ او را يكي‌ از مؤمنين‌ پنداشتند
صالحان‌ او را نكوكار و امين‌ پنداشتند
دزدها او را به‌ دزدي‌ بي‌قرين‌ پنداشتند
ار چه‌ در جمعي‌ چنان‌، جمعي‌ چنين‌ پنداشتند؟
چون‌ كه‌ هم‌ در زهد شهرت‌ داشت‌، هم‌ در دستبرد
نان‌ به‌ نرخ‌ روز خورد!ا


شعر از : ابوالقاسم حالت

|

Powered by Blogger Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com