<$BlogRSDURL$>
.


Thursday, November 18, 2004

 
شبانه

چه مايه خسته مي شوم
روزي كه پنجره نيست
نگاهت نيست
و صدايت . . .ا
به عُمري استراحت نياز دارم
روزِ تن هاييِ تنم و انعكاس انتظار روحم
و غربت ذهنم . . .ا
قرار ندارم
خواب ندارم
غريب غريب
تا آشنايي لبانم بر نجابت پلك هاي تو
تا صداي دوباره ات
تا دمي تازه در حرارت هواي تو
دمي براي تازه شدن با تو
به پاية عمري
بهترينِ بهترينِ من!ا
تويي كه
چنان زيبايي كه لحظه لحظه ام را شيرين كني
و چنان اعتمادي به من داري كه همواره قوي ترين خواهم بود
انسان خواهم ماند چرا كه به اندازه، دوري تو غم را به نفس هايم بخشيده
آرزو مندِ تو ام، از اين رو شادمانم
وجودت به حدي از كمال است كه اشتباهاتم در آينه تو هويدايند و از اين رو هميشه فروتن خواهم بود
باغبانت با تو موفق تر است، و اينگونه روز به روز مشتاق تر به آن سوي پنجره
شوق و حرارت تو براي برداشتن اين فاصله ،اشتياقم را بيشتر مي كند
به تو ايمان دارم، پس هرگز افسرده نخواهم شد
و
چنان دَركي داري كه هر روزم را ، بهتر از روز قبل كند

|

Powered by Blogger Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com