<$BlogRSDURL$>
.


Monday, November 22, 2004

 
دِل ، دِل ، دِل
كاش يكي باشه بفهمه حال آدم وقتي مامانش زنگ زده سايز دقيقش رو پرسيده كه از تركيه براش جين بياره،‌2 ساعت قبل اون خبر له شدن باباي دوستش رو زير كاميون شنيده و ضجه هاي دوستشم ديده ، دلش يه ذره شده براي ديدن دوباره كسي كه معناي همه زندگيشه ، و معده درد هم نصفه شبي اومده سراغش چه جوري ميشه؟ اولي كه تو حالت عادي ذوق زدش مي كنه، دومي دلشو جزغاله مي كنه، سومي دلشو كرده اندازه يه موجود ميكروسكوپي ، و آخري دلشو كرده وبال گردنش! اين خورد خوردشه اما جمعشون با هم؟ . . . چي ميشه دلي كه هم سوخته هم تنگه هم دردمند؟!ا
به شدت به اين يه نفر نياز دارم!!!!!!!!!!!!!!ا
من گُلَمو ميخوام!!!!!!!!!!!!!! ا

|

Powered by Blogger Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com