<$BlogRSDURL$>
.


Friday, December 24, 2004

 
اولين فال


آن سفركرده كه صدقافله دل همره اوست
هر كجا هست ، خدايا! به سلامت دارش



خوب كسي نخواسته بود بدونه چي بوده اين اولي تا همين امشب كه كوير تو نظر دوني خواست كه بنويسمش. آماده داشتمش الانه كپي مي كنمش
فقط من نمي دونم چطوري تو ديباچه زمستون همچين غزلي اومده. بهار و اينا؟ اگه من كتاب رو باز نكرده بودم فكر مي كردم حافظ سر كار گذاشته اما اصولا هيچوقت با من يكي شوخي نداره


روز هجران و شب فرقت يار آخر شد...زدم اين فال و گذشت اختر و كار آخر شد
آنهمه ناز و تنعم كه خزان مي فرمود.........عاقبت در قدم باد بهار آخر شد
شكر ايزد كه به اقبال كله گوشه گل........نخوت باد دي و شوكت خار آخر شد
صبح اميد كه بُد معتكف پرده غيب........گو برون آي كه كار شب تار آخر شد
آن پريشاني شبهاي دراز و غم دل...........همه در سايه گيسوي نگار آخر شد
باورم نيست ز بدعهدي ايام هنوز..........قصه غصه كه در دولت يار آخر شد
ساقيا لطف نمودي قدحت پر مي باد........كه به تدبير تو تشويش خمار آخر شد
در شمار ارچه نياورد كسي حافظ را........شكر كان محنت بي حد و شمار آخر شد


البته اينكه خزان رفته آدمو به شك ميندازه كه يه جورايي اين جوابو به من داده ها! اينجاش ديگه راستِ راستِ راسته! اون بيت بالايي هم اگه دنبال ربطش مي گرديد يه جورايي به كريسمس و سفر و اينا مربوطه. مال خودم بود


آخرين خبر
عنوان خبر: آفتاب آمد دليل آفتاب
متن خبر: فرامرز دميرچي ، دوست ، همكار و رفيق نخودسياه و صاحب وبلاگ زندوني در يك اقدام متحورانه.......قاطي مرغها شد(به قول خودش) .پايان خبر
توضيح عنوان خبر: اين غزل بالايي از اولش مي گفت هجرت يار آخر شد و اين حرفا!!! اينم تعبيرش. ببينم نفر بعدي كيه؟ا
قسمت تبريكات و آرزو ها و اينا: فِرِه جان مباركه ايشالله به پاي هم پير شين و از هم سير نشين. از طرف من و گلمم به خانوم سلام برسون و تبريك بگو. راستي پسرخاله منم ديشب بله رو گرفت . اونم مباركش باشه.ا


|

Powered by Blogger Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com