Saturday, December 25, 2004
سالروز شهادت زرتشت و اولين سالروز زمين لرزه بم
امروز پنجم دي ماه ياد آور خمار ترين بامداد تاريخ بود براي مردم، نخلستانها و خيابانهاي بم. شهري كه با لرزه چند ثانيه اي زمين ـ گوشتخوارترين گوشتخواران ـ از دنيا رفت و معدود بازماندگان خود را كه «ديشبي» نشئه مهتاب زيبايش بودند و صداي دلنشين ايرج بسطامي اش و عظمت پر رمز و راز ارگش و بامدادان، خُمارِ زندگي و حيات.
امروز منم و شرمندگي قلم در برابر مادران داغدار فرزند و زنان مويه كن همسر، برادران بي برادر شده و پدراني كه به سپيده اي اَلِفِشان دال شد و كودكان يتيم بي سرپناه كه سالي گذشته و هنوز اميد به فردا دارند و زندگي دوباره شهرشان. عكس بالا رو امشب از شام غريبان جلوي سردر دانشگاه تهران گرفتم. كاش هميشه يادمون مي موند روز هايي كه قهر طبيعت همه رو انسان تر كرده بود.ا
پنجم ديماه برابر با 25 دسامبر ، سالروز درگذشت اَشوزرتشت پيامبر ايران باستان بياد باد
ايريس تَنام . اوروانو . يَزَمَهئيدِه .
بر فروهر پاك همه در گذشتگان درود باد .
« سالگرد در گذشت اشوزرتشت ، پيامبر بزرگ آريايي »
پنجم دي مطابق با روز شنبه برابر با درگذشت اشوزرتشت اسپنتمان ، پيامبري پاك از جمله پيامبران خدا ، و بزرگ مردي كه كلامش همه بر نيك انديشي و خردورزي بود ، ميباشد . در زير نوشتاري كوتاه را درباره زرتشت و زمان شهادت او ميآورم .
اشوزرتشت به هنگام زاده شدن لبخند زد و اين نشانه آنست كه مردم بايد شادمان و به بخشايش اهورامزدا سپاسدار باشند و آنرا از گزند و آسيب اهريمن خويان بركنار نگاهدارند و نگذارند كه بدي بر نيكي چيره گردد و زندگي خرم ، تيره شود . بنا به سنت ، اشوزرتشت در خرداد روز از ماه فروردين پاي به جهان گشود ، زرتشت در دوران اوليه كودكي تا بيست سالگي با سختي و دشواريهاي زياد ، دست به گريبان بود و پس از بيست سالگي گوشهگيري نموده و به انديشه و نيايش پرداخت ، چنانكه آمده مدت ده سال از مردم دور شده و به دامان طبيعت پناه برد و گوشه تنهايي شيوه ساخت تا رازهاي هستي را دريابد و آنچه را كه ميبايست با انديشه و بياري امشاسپند و وهومن "نيك انديشي "دريافت كه بازتاب آن را در گاتها ميبينيم . اشوزرتشت در دهسال گوشهنشيني چند نوبت ( سه نوبت ) براهنمايي وهومن به همپرسگي اهورامزدا رسيد و انچه را كه بايسته بود به او آشكار شد ..اشوزرتشت در سيسالگي به پيامبري و راهنمايي مينوي مردم برانگيخته شد . اين جاي همپرسگي را در بالاي كوه سبلان گفتهاند . بنا به نوشتههاي پهلوي در روز خرداد ! و ماه فروردين بود كه اشوزرتشت به بينش و همپرسگي اهورامزدا رسيد و دين مزديسنا را از دادار پذيرفت . از اين پس پيوسته رازهاي نهفته و ناپيدا بر او آشكار ميشد ( الهام - وحي ) اين رازها كه به او دست ميداد همراه با دلدادگي و شيفتگي بود كه بمردم ميآموخت و ياد ميداد . آنچه كه به او آشكار ميشد نمودار يك فروغ خدايي بود كه در نزد انسان به يك پرتو مينوي برخورد ميكند . از همين هنگام به راهنمايي مردم پرداخته و به ايين كهن كه از زمانهاي پيش ميان آريائيان روا بود خرده گرفت و راه روشني نو و خرد پذير در پرستش خداوندگار يگانه بنياد گذارد . پيشنهادات اشوزرتشت بر بزرگان و پيشوايان گذشته و دروغ پرستان خوش نيامده ، با او به ستيزه پرداختند ( كويها - كرپنها و ... ) زرتشت ناچار رهسپار خاور ايران شده و كوچيد و دين به گشتاسب كياني در بلخ آشكار ساخت . گرچه در آنجا هم با دشمني و كارشكني روبرو گشت . در 77 سالگي در يكي از آتشكدههاي بلخ به دست « تور براتور » سردار ارجاسب توراني رهسپار مينو شد و روانش به بارگاه مزدا ، جايگاه سرودها ، در فروغ سرشار و بيكران پرواز كرد . درود بر فروهر تا! بناك يك چنين بزرگ انديشي كه پس از هزاران سال هنوز آموزههايش تازگي دارد .
برگرفته از سخنان روانشاد موبد دكتر جهانگير اشيدري