Friday, March 18, 2005
فلسفه آيين هاي نوروزي
آخرين پُست سال هشتاد و سه
اين خط رو بعد نوشتن همه اين پست نوشتم. ديدم با اين انگشت و ناخن زخم و زيلي خيلي نوشتم. گفتم خواهش كنم حاصل دسترنجم رو حوصله كنيد و همشو بخونيد كه دلم نسوزه
سرما خوردم. قراره حسابي استراحت كنم و سر ما خوردگي آخر سال رو بذارم براي سال كهنه و سلامت سال جديد رو شروع كنم! ديگه كم كم وقت چيدن سفره هفت سين شده . يكي سمنو مي خره يكي سمنو مي پزه. يكي سبزه هايي كه 10-15 روز پيش شروع به سبز كردنشون كرده رو تزيين مي كنه و يكي از گلفروشي محل سبزه مي خره. سيب و سكه و سركه و سين هاي ديگه هم جمعشون جمع ميشه تا يكي دو ساعت مونده به تحويل سال نو توي هر خونه اي داخل يه سين بزرگتر (سفره) به بهترين شكل و با خرج بيشترين سليقه ، كنار ماهي قرمز و آينه و شمع و شيريني و آجيل و ... منتظر جمع ِ جمع ِ خانواده باشند. به اميد سالي پر از حركت و شيريني و بركت ، سعادت و سلامت و سبزي و سور و سرور و صد البته يه سين غالباً تلخ به اسم «سرنوشت». براي همه شما دوستان، همه ايرانيا و اصلا همه مردم دنيا بهترين ها رو در سال نو آرزو مي كنم . از بعضي بازي هاي سرنوشت نمي شه فرار كرد اما اميد دارم كه نبينيم ديگه اتفاقاتي مثل سيل و زمين لرزه رو. مرتكب نشيم اتفاقاتي مثل جنگ و قتل و جنايت و خيانت رو. با تمام وجود آرزو دارم كه سالي كه در پيش داريم سال تحقق آرزوهاي همه شما باشه. براي من كه هست ، سالي رو كه گذشت تماماً تلاش كردم كه سالي كه مياد رو از دست ندم و خوشبختانه از همين الان چشم انداز موفق سال آينده رو مي بينم ، مي بينم كه يه دنيا تلاش بيشتر لازمه توش و به همون اندازه هم موفقيت بيشتر دارم . فكر مي كنم ديگه وقتشه دفتر دستك امسال رو جمع كنم و برم تا سال آينده كه باز خدمت مي رسم.
پيش پيش سال نوي همه مبارك
هر كي كه زندگيش رو غلتك افتاده و داره روز به روز راضي تر از روزگار مي شه اميدوارم همينطور ادامه بده و هر كسي هم كه مثل اون مرداي خمره اي الانه تو حال سكونه يه لگد اساسي بزنه و خمره رو بشكنه و بگه نون و آب و آرامش الكي رو نمي خوام و بياد بيرون و اون شكلي كه لياقتش رو داره زندگي كنه . نمي دونم مي دونين يا نه اين حكايت مرداي خمره اي رو . ماجرا اينه كه خيلي وقت پيش تو كشور چين كودكان بيسرپرست، سر راهي و احتمالاً حرامزاده را به چنان وضع اسفباري در ميآورند.ميگويند آن زمان صاحبان سيرك در چين اين كودكان را خريده و به كار ميگرفتند، شكل كارشان هم اين بود كه خمرههايي تهيه كرده و كودكان را درون آن قرار ميدادند. كودك بينوا نه اينكه اجازه تنفس نداشته باشد، نه اينكه غذاي مناسب نخورد، نه اينكه اجاز تكامل و رشد نيابد، نه نه نه. همه اينها ممكن بود اما دايره حركت و زندگياش همان خمره بود. بايد در همان خمره زندگي ميكرد، در همان خمره ميخوابيد، رفع حاجت مينمود، غذا ميخورد و تنفس ميكرد.نتيجهاش هم اين ميشد كه پس از سالها آن كودك بينوا ميشد مردي خمرهاي با اندامي نامتعارف، مثل خمره، ميآوردنش مقابل تماشاگران سيرك و مردم به او كه بدني چون خمره داشت ميخنديدند، از ديدنش لذت ميبردند و ميگفتند: چه سيرك جالبي، برويد مردان خمرهاي را ببينيد. . . نشه كه امروزمون مثل اون روز اون آدما باشه و بهش عادت كرده باشيم و چون هميشه تو خمره خودمون بوديم فكر كنيم دنيا همين يه تيكه جاست
خوب ديگه زياد سخنراني كردم. به اميد كاميابي و بهروزيتون تو سال جديد
اينم پيش كش شب عيد نخودسياه براي كساني كه مي خوان بدونن
سر آغاز جشن ِ نوروز ، روز نخست ماه فروردين (روز اورمزد) است و چون برخلاف ساير جشنها برابري نام ماه و روز را به دوش نميكشد ، بر ساير جشنهاي ايران باستان برتري دارد.
در مورد پيدايي اين جشن افسانههاي بسيار است ، اما آنچه به آن جنبهي راز وارگي ميبخشد ، آيينهاي بسياري است كه روزهاي قبل و بعد از آن انجام ميگيرد .
اگر نوروز هميشه و در همه جا با هيجان و آشفتگي و درهم ريختگي آغاز ميشود ، حيرت انگيز نيست چرا كه بينظمي يكي از مظاهر آن است. ايرانيان باستان ، نا آرامي را ريشهي آرامش و پريشاني را اساس سامان ميدانستند و چه بسا كه در پارهاي از مراسم نوروزي ، آنها را به عمد بوجود ميآوردند ، چنان كه در رسم باز گشت ِ مردگان (از 26 اسفند تا 5 فروردين) چون عقيده داشتند كه فروهرها يا ارواح درگذشتگان باز ميگردند ، افرادي با صورتكهاي سياه براي تمثيل در كوچه و بازار به آمد و رفت ميپرداختند و بدينگونه فاصلهي ميان مرگ و زندگي و هست و نيست را در هم ميريختند و قانون و نظم يك ساله را محو ميكردند. باز ماندهي اين رسم ، آمدن حاجي فيروز يا آتش افروز بود كه تا چند سال پيش نيز ادامه داشت.
از ديگر آشفتگيهاي ساختگي ، رسم مير نوروزي ، يعني جا به جا شدن ارباب و بنده بود. در اين رسم به قصد تفريح كسي را از طبقههاي پايين براي چند روز يا چند ساعت به سلطاني بر ميگزيدند و سلطان موقت - بر طبق قواعدي - اگر فرمانهاي بيجا صادر ميكرد ، از مقام اميري بر كنار ميشد. حافظ نيز در يكي از غزلياتش به حكومت ناپايدار مير نوروزي گوشهي چشمي دارد:
سخن در پرده ميگويم ، چو گل از غنچه بيروناي
كه بيش از چند روزي نيست حكم مير نوروزي.
خانه تكاني هم به اين نكته اشاره دارد ؛ نخست درهم ريختگي ، سپس نظم و نظافت. تمام خانه براي نظافت زير و رو ميشد. در بعضي از نقاط ايران رسم بود كه حتي خانهها را رنگ آميزي ميكردند و اگر ميسر نميشد ، دست كم همان اتاقي كه هفت سين را در آن ميچيدند ، سفيد ميشد. اثاثيهي كهنه را به دور ميريختند و نو به جايش ميخريدند و در آن ميان شكستن كوزه را كه جايگاه آلودگيها و اندوههاي يك ساله بود واجب ميدانستند. ظرفهاي مسين را به رويگران ميسپردند. نقرهها را جلا ميدادند. گوشه و كنار خانه را از گرد و غبار پاك ميكردند. فرش و گليمها را از تيرگيهاي يك ساله ميزدودند و بر آن باور بودند كه ارواح مردگان ، فروهرها (ريشهي كلمهي فروردين) در اين روزها به خانه و كاشانهي خود باز ميگردند ، اگر خانه را تميز و بستگان را شاد ببينند خوشحال ميشوند و براي باز ماندگان خود دعا ميفرستند و اگر نه ، غمگين و افسرده باز ميگردند. از اين رو چند روز به نوروز مانده در خانه مُشك و عنبر ميسوزاندند و شمع و چراغ ميافروختند.در بعضي نقاط ايران رسم است كه زنها شب آخرين جمعهي سال بهترين غذا را ميپختند و بر گور درگذشتگان ميپاشيدند و روز پيش از نوروز را كه همان عرفه يا علفه و يا به قولي بي بي حور باشد ، به خانهاي كه در طول سال در گذشتهاي داشت به پُر سه ميرفتند و دعا ميفرستادند و ميگفتند كه براي مرده عيد گرفته اند.
در گير و دار خانه تكاني و از 20 روز به روز عيد مانده سبزه سبز ميكردند. ايرانيان باستان دانهها را كه عبارت بودند از گندم ، جو ، برنج ، لوبيا ، عدس ، ارزن ، نخود ، كنجد ، باقلا ، كاجيله ، ذرت ، و ماش به شمارهي هفت- نماد هفت امشاسپند - يا دوازده - شمارهي مقدس برجها - در ستونهايي از خشت خام بر ميآوردند و باليدن هر يك را به فال نيك ميگرفتند و بر آن بودند كه آن دانه در سال نو موجب بركت و باروري خواهد بود. خانوادهها بطور معمول سه قاب از گندم و جو و ارزن به نماد هومت (= انديشهي نيك) ، هوخت (= گفتار نيك) و هوو.رشت (كردار نيك) سبز ميكردند و فروهر نياكان را موجب بالندگي و رشد آنها ميدانستند.
چهار شنبه سوري كه از دو كلمهي چهارشنبه - منظور آخرين چهارشنبهي سال - و سوري كه همان سوريك فارسي و به معناي سرخ باشد و در كل به معناي چهارشنبهي سرخ ، مقدمهي جدي جشن نوروز بود. در ايران باستان بعضي از وسايل جشن نوروز از قبيل آينه و كوزه و اسفند را به يقين شب چهارشنبه سوري و از چهارشنبه بازار تهيه ميكردند. بازار در اين شب چراغاني و زيور بسته و سرشار از هيجان و شادماني بود و البته خريد هركدام هم آيين خاصي را تدارك ميديد.
غروب هنگام بوتهها را به تعداد هفت يا سه (نماد سه منش نيك) روي هم ميگذاشتند و خورشيد كه به تمامي پنهان ميشد ، آن را بر ميافروختند تا آتش سر به فلك كشيده جانشين خورشيد شود. دربعضي نقاط ايران براي شگون ، وسايل دور ريختني خانه از قبيل پتو ، لحاف و لباسهاي كهنه را ميسوزاندند.
آتش ميتوانست در بيابانها و رهگذرها و يا بر صحن و بام خانهها افروخته شود. وقتي آتش شعله ميكشيد از رويش ميپريدندو ترانههايي كه در همهي آنها خواهش بركت و سلامت و بارآوري و پاكيزگي بود ، ميخواندند. آتش چهار شنبه سوري را خاموش نميكردند تا خودش خاكستر شود. سپس خاكسترش را كه مقدس بود كسي جمع ميكرد و بي آنكه پشت سرش را نگاه كند ، سر ِ نخستين چهار راه ميريخت. در باز گشت در پاسخ اهل خانه كه ميپرسيدند:
"كيست؟"
ميگفت: "منم."
- " از كجا ميآيي؟"
- "از عروسي... "
- "چه آوردهاي؟"
- "تندرستي..."
شال اندازي از آداب چهارشنبه سوري بود. پس از مراسم آتش افروزي جوانان به بام همسايگان و خويشان ميرفتند و از روي روزنهي بالاي اتاق (روزنهي بخاري) شال درازي را به درون ميانداختند. صاحب خانه ميبايست هديهاي در شال بگذارد.
از ديگر مراسم چهارشنبه سوري فالگوش بودو آن بيشتر مخصوص كساني بود كه آرزويي داشتند. مانند دختران دم بخت يا زنان در آرزوي فرزند. آنها سر چهار راهي كه نماد گذار از مشكل بود ميايستادند و كليدي را كه نماد گشايش بود ، زير پا ميگذاشتند. نيت ميكردند و به گوش ميايستادند و گفت و گوي اولين رهگذران را پاسخ نيت خود ميدانستند. آنها در واقع از فروهرها ميخواستند كه بستگي كارشان را با كليدي كه زير پا داشتند ، بگشايند.
قاشق زني هم تمثيلي بود از پذيرايي از فروهرها... زيرا كه قاشق و ظرف مسين نشانهي خوراك و خوردن بود.
ايرانيان باستان براي فروهرها بر بام خانه غذاهاي گوناگون ميگذاشتند تا از اين ميهمانان تازه رسيدهي آسماني پذيرايي كنند و چون فروهرها پنهان و غير محسوس اند ، كساني هم كه براي قاشق زني ميرفتند ، سعي ميكردند روي بپوشانند و ناشناس بمانند و چون غذا و آجيل را مخصوص فروهر ميدانستند ، دريافتشان را خوش يُمن ميپنداشتند.
اما اصيل ترين پيك نوروزي سفرهي هفت سين بود كه به شمارهي هفت امشاسپند از عدد هفت مايه ميگرفت. دكتر بهرام فره وشي در جهان فروري مبناي هفت سين را چيدن هفت سيني يا هفت قاب بر خوان نوروزي ميداند كه به آن هفت سيني ميگفتند و بعدها با حذف (ياي) نسبت به صورت هفت سين در آمد. او عقيده دارد كه هنوز هم در بعضي از روستاهاي ايران اين سفره را ، سفرهي هفت سيني ميگويند. چيزهاي روي سفره عبارت بود از آب و سبزه ، نماد روشنايي و افزوني ، آتشدان ، نماد پايداري نور و گرما كه بعدها به شمع و چراغ مبدل شد ، شير نماد نوزايي و رستاخيز و تولد دوباره، تخم مرغ نماد نژاد و نطفه ، آيينه نماد شفافيت و صفا ، سنجد نماد دلدادگي و زايش و باروري ، سيب نماد رازوارگي عشق ، انار نماد تقدس ، سكههاي تازه ضرب نماد بركت و دارندگي ، ماهي نماد برج سپري شدهي اسفند ، حوت (= ماهي) ، نارنج نماد گوي زمين ، گل بيد مشك كه گل ويژهي اسفند ماه است ، نماد امشاسپند سپندار مز و گلاب كه باز ماندهي رسم آبريزان يا آبپاشان است ( بر مبناي اشارهي ابو ريحان بيروني چون در زمستان انسان همجوار آتش است ، به دود و خاكستر آن آلوده ميشود و لذا آب پاشيدن به يكد يگر نماد پاكيزگي از آن آلايش است. ) نان پخته شده از هفت حبوب ، خرما ، پنير ، شكر ، بَرسَم (= شاخههايي از درخت مقدس انار ، بيد ، زيتون ، انجير در دستههاي سه ، هفت يا دوازده تايي) و كتاب مقدس.