<$BlogRSDURL$>
.


Wednesday, May 11, 2005

 
شبانه


كجاي اين جنگل شب پنهون ميشي خورشيدكم
پشت كدوم سد سكوت پر مي كشي چكاوكم
چرا به من شك مي كني؟ من كه منم براي تو
لبريزم از عشق توو سرشارم از هواي تو
دست كدوم غزل بدم نبض دل عاشقمو؟ا
پشت كدوم بهانه باز پنهون كنم هق هقمو؟ا



خسته بود
باروني مي خواست
عطر هلوي بارون خورده خستگي اش رو مي شست
بعد از بارون
براي گلش خستگي نمي برد
باغبان اما
چند باره نتونست
چشم انتظار بود
چشم انتظار وعده ديدار گلش
كه
خواب
نگاهش رو بُرد
خوب مي فهميد سختي بي خبري رو
اضطراب و انتظار رو
هواي باغچه گرفته
بارون شرم به شيشه پنجره ي هميشه مي زنه
روي گُلش به پنجره ي مه گرفته بود
ولي پسرك رو نگاه نمي كرد
پسرك اما...ا
آخه مگه وقتي تو باشي ،اينقدر سنگين، خستگي چشمهام رو مي بره؟
فقط اين نوشتني بود

|

Powered by Blogger Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com