<$BlogRSDURL$>
.


Monday, May 23, 2005

 
تشكر
پيرزن كنار جوي آب كنار خيابون خم شده بود و سعي مي كرد سنگ بزرگي رو كه نزديك درخت جووني بود كه يه كسي يا يه چيزي خمش كردي بود و داشت مي افتاد رو به كنار درخت برسونه و درخت رونگه داره.اما پير تر از اوني بود كه قدرت جابجايي سنگ به اون بزرگي رو داشته باشه. رفتم جلو. كيفمو گذاشتم كنار سبد خريد پيرزن. اون درخت رو سرپا نگه داشت و من سنگ رو تكيه گاهش كردم. ازش تشكر كردم. ازم تشكر كرد. درخت ايستاده بود. كيفمو برداشتم. سبدش رو برداشت و رفت.ا

|

Powered by Blogger Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com