<$BlogRSDURL$>
.


Tuesday, November 22, 2005

 
نامه
خدا جونم
سلام
اميدوارم حالت خوب خوب باشه
از حال من اگه بپرسي ، بد جوري حالم گرفته امشب
يه دقيقه با من باش ببين چي مي گم آقا
جدي جدي بَس نيست خدا جون؟ ا
آره آقا جون! دم شما گرم! يه كاميون صبر دادي براي تحمل همه ي همه ي همه ي آوارِ صبر شكن زندگي اي كه اين چند مدت اخير نصيبم كردي.ا
ولي به خودت قسم ، لازم دارم يه نشوني رو كه يادم بندازه منو فراموش نكردي
صبر تو سر نيومده هنوز؟ يا...خوابت نبرده باشه يه وقت!!!ا
ببين! دوباره ريش گذاشتم، اگه همشو گرو بزارم پيشِت ، يه گوشه ي چشم نگاهم مي كني؟
بايد چقدر زار بزنم تا بيدار بشي خدا؟ا
بَغَلَم مي كني؟ پيشونيمو مي بوسي؟ اگر به خودت قَسمت بِدَم اين بغض لعنتي رو وا مي كني؟ا
بجُنب خدا جون! نشونم بده كه هنوز گوشه ي دلت جا دارم.يه لحظه خودتو بزار جاي من، صبرت چقدرش مونده الان؟ دستمو بگير. بگو كه هنوز خدايي. ا
يه وقت اگه جواب ندي فكراي بد بد مي كنما! جواب بده تا نگفتم كه داري بهش حسودي مي كني كه بيشتر از تو دوستش دارم، داري بهم حسودي مي كني كه ... مثل تو تنها نيستم
جواب لازم.ا

قربانت ، نخود سياه

|

Powered by Blogger Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com