<$BlogRSDURL$>
.


Saturday, December 24, 2005

 
شب يلدا و حافظ و اينا

سحر چون خسرو خاور علم بر كوهساران زد
بدست مرحمت يارم در اميدواران زد
چو پيش صبح روشن شد كه حال مهر گردون چيست
برآمد خنده خوش بر غرور كامكارن زد
نگارم دوش در مجلس به عزم رقص چون برخاست
گره بگشود از ابرو و بر دلهاي ياران زد
من از رنگ صلاح آندم به خون دل بشستم دست
كه چشم باده پيمايش صلا بر هوشياران زد
كدام آهن دلش آموخت اين آيين عياري
كز اول چون برون آمد ره شب زنده داران زد
خيال شهسواري پخت و شد ناگه دل مسكين
خداوندا نگهدارش كه بر قلب سواران زد
در آب و رنگ رخسارش چه جان داديم و خون خورديم
چو نقشش دست داد اول رقم بر جانسپاران زد
منش با خرقه پشمين كجا اندر كمند آرم
ز ره مويي كه مژگانش ره خنجر گذاران زد
نظر بر قرعه توفيق و يمن دولت شاه است
بده كام دل حافظ كه فال بختياران زد
شهنشاه مظفر فر شجاع ملك و دين منصور
كه جود بي دريغش خنده بر ابر بهاران زد
از آن ساعت كه جام مي بدست او مشرف شد
زمانه ساغر شادي به ياد ميگساران زد
ز شمشير سرافشانش ظفر آنروز بدرخشيد
كه چون خورشيد انجم سوز تنها بر هزاران زد
دوام عمر و ملك او بخواه از لطف حق اي دل
كه چرخ اين سكه دولت به دور روزگاران زد


|

Powered by Blogger Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com