شبانه
روياي گاه به گاه من:ا
ا«خم شده ام تا بند كفشت را ببندم
شانه هايم نشان اشكهايت را نمي گيرند
خيس اند، خيسِ خيس»ا
شكسته به خواب مي روم اما
انحناي شانه هايم ، بي تاب گيسوانت خواب ندارند
اگرم مي شوم، به گرمي دستانت»
دستي بر پهلو مي شوم و دستي،فرشِ گونه ي تو
گرم شده ام.»ا