<$BlogRSDURL$>
.


Thursday, April 06, 2006

 
کاش می خوابیدم.تو رو خواب می دیدم
داستان دکتره رو شنیدین که تو مسیرش وقتی به قبرستون می رسید لباسش رو می کشید رو سرش و تا بعد از قبرستون می دوید که یه وقت شرمنده ی آقایون و خانومایی که با طبابتش فرستاده به سینه ی قبرستون نشه؟ هفته ی پیش خودمو ویزیت کرد مردیکه!
سرما خوردم میرم دکتر .آقا کرامت می کنن و تشخیص آلرژی میدن و نسخه می نویسن که ما بینیمون آبریزش نداشته باشه و سرفه و عطسه نکنیم. بعد یه هفته صبح از خواب که بیدار میشم می بینم که همه ی سر و صورتم درد داره. عفونت تمام صورت و سینوسامو گرفته میرم دکتر می شنوم که بله آنفلوآنزا شده بودم و داروهای دکتر قبلی همه ی تلاششون رو کردن که مریضی رو قایم کنن و اجازه بدن هرچی عفونت و مرضه بمونه تو کله ی من بیچاره! همچینی که بعد یه سرم و یه آمپول و کلی بدحالی من مث مرده ها تا 7 بعد از ظهر به هوش و بی هوش افتادم گوشه ی خونه!
فکرشو که می کنم می بینم که به من نیومده خودمو لوس کنم. خوب سرما خوردم که خوردم یا آلرژی دارم به بهار که دارم. خوب میشه خودش دیگه. چرا دیگه می رم دکتر؟
حالا من حواسم به دستمال کاغذی و آبمیوه بود. دکتره مشاعرشو کجا جا گذاشته بود؟ بابا این فلو اینقدر معلوم بود که گلی از پای تلفن فهمید و گفت که مساله حساسیت نیستا! حالا هی برنامه ی خانواده و سلامت باشید بزارن بگن بیماری رو هرچه کوچیکم که باشه جدی بگیرید و برید دکتر. بریم که بکشدمون؟ من که یه بار پیش گلی ویزیت میشم بعد از ین. دکترای دیگرم بی خیال می شم.

کاشکی زودتر فردا بشه. منم زودتر خوب بشم. اگه بدونید فردا چه خبره؟ اینجا تازه می خواد راست راستکی بهار بشه.از اون بهارا که عمری بهش حساسیت ندارم. خوابم نمی بره تا فردا. پس کاش زودتر فردا بیاد

|

Powered by Blogger Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com