<$BlogRSDURL$>
.


Wednesday, August 16, 2006

 
برزخ
فكر همه جا رو كرده بودم.حتي اينجا رو.اما هيچ وقت اينجا نبودم. خيلي غير منتظرست.اصلا نه انگار كه فكر اينجارو هم كرده بودم.
چشمام مي سوزن. سرم 2 روز تمومه كه درد مي كنه. لبام ترك خوردن. همه دهنم زخم شده.
گره افتاده در كارم
به خود كرده گرفتام
گفته بودم منو سر لج نندازه، اما انگار از كل كل خوشش مياد
همه ي اينا كه گفتم هست، اما يه چيز ديگه هم هست كه سرپا نگهم داره. بزرگتر از همه ي اين شوخي هاي تلخ زندگي . دلي كه به عشق گُلي گرمه.
هميشه وقتي كه انتظارشو نداري اتفاق ميافته. ميگن اينطوريه. قديما ديده بودم كه اينطوريه. خدايا! يادم بنداز

|

Powered by Blogger Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com