گفتی تو هم به مجلس اغیار می روی
اغیار خود منم تو پی یار می روی
بی خار نیست گر چه گلی در جهان ولی
حیف از تو گل که خود عقب خار می روی
ای نو عروس پرده نشین خم شراب
گفتم که خود به خانه ی خمار می روی
احرام بسته ای و حرامت نمی کنم
دل داری و بکعبه ی دلدار می روی
باری خیال خود به پرستاری ام گذار
ای ناطبیب کز سر بیمار می روی!ب
یعقوب بینوا نه چو جانت عزیز داشت؟
آخر چه یوسفی که به بازار می روی
این بار غم کمر شکن است ای دل از خدا
یاری طلب که زیر چنین بار می روی
گیرم مسیح آیت منصور رایتی
ای دل نگفتمت که سر دار می روی
این آخرین غزل به خداحافظی بخوان
ای بلبل خزان که ز گلزار می روی
دیگر میا که وعده ی دیدار ما به حشر
آنهم اگر به وعده ی دیدار می روی
دنبال تست آه دل زار من، برو
آهسته رو که سخت دلآزار می روی.ب